امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Turbid

ˈtɜrːbɪd ˈtɜːbɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more turbid
  • صفت عالی:

    most turbid

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گل‌آلود، تیره، کدر، درهم‌وبرهم، مه‌آلود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the turbid waters of Karoon River
- آب‌های گل‌آلود رود کارون
- the turbid thoughts of an alcoholic
- افکار پریشان یک آدم الکلی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد turbid

  1. adjective Having sediment or foreign particles stirred up or suspended
    Synonyms:
    cloudy muddy murky muddled impure roiled sedimentary thick unsettled roily foul swollen mixed confused dark unclean filthy dense smudgy heavy mired befouled grimy messy reeky obscure dirty polluted unclear mirky
  1. adjective Heavy, dark, or dense, especially with impurities
    Synonyms:
    hazy murky smoggy
  1. adjective Mentally uncertain
    Synonyms:
    addled addlepated confounded confused confusional muddle-headed perplexed mixed-up

ارجاع به لغت turbid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «turbid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/turbid

لغات نزدیک turbid

پیشنهاد بهبود معانی