امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Typical

ˈtɪpɪkl ˈtɪpɪkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more typical
  • صفت عالی:

    most typical

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective B1
نوعی، عادی، معمولی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- a typical summer day
- یک روز تابستانی عادی
adjective
نمونه، نمادین، ویژه، مخصوص
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد typical

  1. adjective usual, conventional
    Synonyms:
    archetypal archetypical average characteristic classic classical common commonplace emblematic essential everyday exemplary expected general habitual ideal illustrative in character indicative in keeping matter-of-course model natural normal old hat ordinary orthodox paradigmatic patterned prevalent prototypal prototypical quintessential regular representative standard standardized stock suggestive symbolic typic unexceptional
    Antonyms:
    atypical different rare unconventional unorthodox unusual

لغات هم‌خانواده typical

ارجاع به لغت typical

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «typical» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/typical

لغات نزدیک typical

پیشنهاد بهبود معانی