با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Unconnected

ˌʌnkəˈnektɪd ˌʌnkəˈnektɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

adjective
جدا، نامتصل، وصل‌نشده، ناهم‌بند، ناهمبسته، نامرتبط
adjective
نامربوط، جفنگ، بی سر و ته، نامنسجم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconnected

  1. adjective Separate
    Synonyms: divided, detached, disconnected
  2. adjective Irrelevant
    Synonyms: unrelated, impertinent, confused, disconnected, disjointed, inapplicable, disordered, garbled, illogical, scattered
    Antonyms: connected

ارجاع به لغت unconnected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconnected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unconnected

لغات نزدیک unconnected

پیشنهاد بهبود معانی