با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Unconsciousness

ʌnˈkɑːnʃəsnəs ʌnˈkɒnʃəsnəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
(حالتی که فرد توانایی نگه داشتن آگاهی نسبت به خود و محیط اطراف خود را از دست می‌دهد) ناخودآگاهی، ناهشیاری، عدم هوشیاری
- She drifted into unconsciousness.
- او در ناهشیاری فرو رفت.
- Anaesthetics directly affect the brain and produce unconsciousness.
- داروهای بیهوشی به‌طور مستقیم بر مغز تأثیر می‌گذارند و باعث عدم هوشیاری می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconsciousness

  1. noun The condition of being uninformed or unaware
    Synonyms: ignorance, innocence, nescience, obliviousness, unawareness, unfamiliarity
  2. noun A state lacking normal awareness of the self or environment
    Antonyms: consciousness

لغات هم‌خانواده unconsciousness

ارجاع به لغت unconsciousness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconsciousness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unconsciousness

لغات نزدیک unconsciousness

پیشنهاد بهبود معانی