امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unconventional

ˌʌnkənˈvenʃnəl ˌʌnkənˈvenʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unconventional
  • صفت عالی:

    most unconventional

معنی و نمونه‌جمله

adjective C1
آزاد از قیود و رسوم، غیرقراردادی، خلاف عرف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- it is unconventional to wear red in funeral ceremonies
- پوشیدن لباس قرمز در مراسم سوگواری مرسوم نیست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unconventional

  1. adjective very different; odd
    Synonyms:
    anarchistic atypical avant-garde beat bizarre crazy eccentric far-out freakish freaky free and easy idiosyncratic individual individualistic informal irregular kinky kooky nonconformist oddball offbeat off the beaten track off the wall original out in left field out of the ordinary unceremonious uncommon uncustomary unique unorthodox unusual way-out weirdo
    Antonyms:
    conventional formal normal standard usual

ارجاع به لغت unconventional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unconventional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unconventional

لغات نزدیک unconventional

پیشنهاد بهبود معانی