با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Uncontrollably

ˌʌnkənˈtroʊləbli ˌʌnkənˈtrəʊləbli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
به‌طور غیرقابل‌کنترل، به‌طور غیرقابل‌جلوگیری، به‌طور بی‌اختیار، به‌طور مهارناپذیر
- We all started laughing uncontrollably.
- همگی به‌طور بی‌اختیار شروع به خندیدن کردیم.
- She cried uncontrollably on the shoulders of her friend.
- به‌طور غیرقابل‌کنترل و بی‌اختیار روی شانه‌های دوستش گریه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

لغات هم‌خانواده uncontrollably

ارجاع به لغت uncontrollably

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «uncontrollably» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/uncontrollably

لغات نزدیک uncontrollably

پیشنهاد بهبود معانی