با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Unmatched

ˌʌnˈmætʃt ˌʌnˈmætʃt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
بی‌همتا، بیتا، بی‌نظیر، منحصربه‌فرد، یگانه، خاص
- Her talent for painting is unmatched in the entire community.
- استعداد او برای نقاشی در کل جامعه بی‌همتا است.
- His dedication to his work is unmatched, inspiring everyone around him.
- فداکاری او به کارش بی‌نظیر است و الهام‌بخش تمام اطرافیانش است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unmatched

  1. adjective Without equal or rival
    Synonyms: matchless, nonpareil, peerless, incomparable, unrivaled, odd, unparalleled, unequaled, unique, alone, only, singular, unexampled, one, supreme, one-and-only, unmated, unrivalled, unmatchable, unpaired

لغات هم‌خانواده unmatched

ارجاع به لغت unmatched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmatched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmatched

لغات نزدیک unmatched

پیشنهاد بهبود معانی