با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Unsanitary

ˌʌnˈsænəteri ʌnˈsænətəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناسالم، غیر بهداشتی، آلوده
- unsanitary habits
- عادت‌های ناسالم
- In general Head lice infestation occur in crowded, unsanitary facilities, such as prisons and refugee camps.
- آلودگی شپش سر، در مراکز پرازدحام و غیربهداشتی مانند زندان‌ها و اردوگاه‌های پناهندگان دیده می‌شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsanitary

  1. adjective dirty, unclean
    Synonyms: contaminated, dusty, filthy, foul, grimy, messy, muddy, polluted, rancid, rank, rotten, sloppy, soiled, stained, stinking, sullied, tarnished, unhealthful, unhealthy, unhygienic

ارجاع به لغت unsanitary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsanitary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsanitary

لغات نزدیک unsanitary

پیشنهاد بهبود معانی