امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unsympathetic

ˌʌnsɪmpəˈθetɪk ˌʌnsɪmpəˈθetɪk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌عاطفه، بی‌احساس، بی‌اعتنا، بی‌تفاوت، غیر دلسوز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- an unsympathetic boss
- رئیس بی‌عاطفه
- My biggest problem with her was that she was completely unsympathetic.
- بزرگترین مشکلم با او این بود که او به‌طور کامل بی‌احساس و بی‌تفاوت بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unsympathetic

  1. adjective without agreement in feeling
    Synonyms:
    aloof antipathetic apathetic aversive callous cold cold-blooded cool cruel disinterested frigid halfhearted hard harsh heartless icy indifferent insensitive lukewarm mean nasty obdurate repellent repugnant stony tough uncompassionate unconcerned uncongenial unemotional unfeeling unkind unmoved unpitying unpleasant unresponsive
    Antonyms:
    kind merciful sympathetic

ارجاع به لغت unsympathetic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unsympathetic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unsympathetic

لغات نزدیک unsympathetic

پیشنهاد بهبود معانی