امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Untie

ʌnˈtaɪ ʌnˈtaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    untied
  • شکل سوم:

    untied
  • سوم‌شخص مفرد:

    unties
  • وجه وصفی حال:

    untying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
(گره، بند و...) باز کردن، گشودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He needs to untie his shoelaces.
- او باید بند کفش‌هایش را باز کند.
- She decided to untie the knot in the rope.
- او تصمیم گرفت که گره طناب را باز کند.
- The magician will untie the scarf from around his neck.
- شعبده‌باز شال‌گردن را از دور گردنش باز خواهد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد untie

  1. verb to free from ties or fasteners
    Synonyms:
    loosen unfasten undo unlace disengage unhitch unbind unknot loose slip disentangle unloose extricate unbrace free unclasp unloosen untangle
    Antonyms:
    lace something up fasten tie

ارجاع به لغت untie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «untie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/untie

لغات نزدیک untie

پیشنهاد بهبود معانی