امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Validate

ˈvælədeɪt ˈvælədeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    validated
  • شکل سوم:

    validated
  • سوم‌شخص مفرد:

    validates
  • وجه وصفی حال:

    validating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
اعتبار بخشیدن، تأیید کردن، رسمیت دادن، اعتبار قانونی بخشیدن، معتبر ساختن، قانونی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Every treaty must be validated by the vote of the Congress.
- هر قرارداد باید با رأی کنگره دارای اعتبار قانونی بشود.
- Their testimony validated my claim.
- گواهی آن‌ها ادعای مرا تأیید کرد.
verb - transitive
ثابت کردن (عقیده و فکر و غیره)
- True ideas are those that we can test and validate.
- عقاید راستین آن‌هایی هستند که می‌توان آن‌ها را آزمود و اثبات کرد.
- The lawyer presented irrefutable evidence to validate his client's innocence.
- وکیل برای اثبات بی‌گناهی موکلش شواهد غیرقابل انکاری ارائه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد validate

  1. verb ascertain the truth, authenticity of something
    Synonyms:
    approve authenticate authorize bear out certify confirm constitute corroborate endorse give stamp of approval give the go-ahead give the green light give the nod John Hancock justify legalize legitimize make binding make legal make stick okay ratify rubber-stamp sanction set seal on sign off on substantiate verify
    Antonyms:
    refuse reject veto

لغات هم‌خانواده validate

  • verb - transitive
    validate

ارجاع به لغت validate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «validate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/validate

لغات نزدیک validate

پیشنهاد بهبود معانی