امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Visage

ˈvɪzɪdʒ ˈvɪzɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
رخسار، رخ، چهره، رو، صورت، لقا، سیما، منظر، نما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- black hair and a handsome visage
- موی سیاه و چهره‌ی زیبا
- Abundant rains have changed the valley's visage.
- باران‌های فراوان سیمای دره را دگرگون کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visage

  1. noun The front surface of the head
    Synonyms:
    countenance face feature muzzle mug kisser map pan puss
  1. noun A disposition of the facial features that conveys meaning, feeling, or mood
    Synonyms:
    aspect countenance expression face look cast appearance features mien
  1. noun An outward appearance
    Synonyms:
    countenance face physiognomy surface aspect look phiz kisser smiler mug

ارجاع به لغت visage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visage

لغات نزدیک visage

پیشنهاد بهبود معانی