امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Visitation

ˌvɪzɪˈteɪʃn ˌvɪzɪˈteɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    visitations

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
( visitational ) سرکشی، عیادت، دیدار، مهاجرت موسمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the visitation of a cathedral by a bishop
- سرکشی به یک کلیسای جامع توسط مطران
- a hospital's visitation hours
- ساعات ملاقات در بیمارستان
- a visitation of the sick
- دیدار از بیماران
- a visitation of the plague for people's sins
- بلای آسمانی به‌صورت طاعون به‌دلیل گناهان مردم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد visitation

  1. noun An affliction
    Synonyms: trial, tribulation, calamity, crucible, trouble, adversity, misfortune, ordeal, distress, pain, sorrow, sickness
  2. noun A visit
    Synonyms: call, sojourn, look in, temporary stay, visit

Collocations

  • the visitation

    (کلیسای کاتولیک) دیدار حضرت مریم از الیزابت

لغات هم‌خانواده visitation

ارجاع به لغت visitation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «visitation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/visitation

لغات نزدیک visitation

پیشنهاد بهبود معانی