با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Watcher

ˈwɑːtʃər / / ˈwɒː- ˈwɒtʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
بیننده، تماشاگر
- The watcher sat on the couch, engrossed in the latest episode of their favorite show.
- تماشاگر روی کاناپه نشست و غرق در آخرین قسمت برنامه‌ی مورد علاقه‌یشان بود.
- The watcher couldn't resist the allure of binge-watching an entire series in one sitting.
- بیننده نمی‌توانست در برابر جذابیت تماشای کل سریال در یک بار مقاومت کند.
noun countable
شب‌زنده‌دار
- The watcher observed the stars in the sky, lost in thought.
- شب‌زنده‌دار ستارگان آسمان را مشاهده کرد و در افکارش گم شده بود.
- The lone watcher sat on the rooftop.
- شب‌زنده‌دار تنها روی پشت‌بام نشست.
noun countable
نگهبان، مراقب، ناظر
- The watcher stayed vigilant all night, keeping an eye out for any suspicious activity.
- نگهبان تمام شب هوشیار بود و مراقب هرگونه فعالیت مشکوک بود.
- The watcher's keen eyes never missed a movement in the darkness, always on high alert.
- چشمان تیزبین مراقب هیچ حرکتی را در تاریکی از دست نمی‌داد و همیشه در حالت آماده‌باش بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد watcher

  1. noun Someone who observes
    Synonyms: spectator, watchman, lookout, beholder, bystander, guard, looker-on, observer, onlooker, witness, viewer, looker, security-guard
  2. noun An agent assigned to observe and report on another
    Synonyms: shadow, tail

لغات هم‌خانواده watcher

ارجاع به لغت watcher

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watcher» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watcher

لغات نزدیک watcher

پیشنهاد بهبود معانی