با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wizened

ˈwɪznd ˈwɪznd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(به‌ویژه پوست انسان) چروکیده، پرچین و چروک، ورچلسکیده، خشک و پلاسیده
- his grandfather's wizened hands
- دست‌های خشک و چروکیده‌ی پدربزرگش
- wizened apples
- سیب‌های پلاسیده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wizened

  1. adjective dried, shriveled up
    Synonyms: diminished, gnarled, lean, macerated, mummified, old, reduced, shrunk, shrunken, wilted, withered, worn, wrinkled
    Antonyms: moist, smooth, unwrinkled

ارجاع به لغت wizened

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wizened» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wizened

لغات نزدیک wizened

پیشنهاد بهبود معانی