با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wood

wʊd wʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    woods

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A2
چوب
- The table was made of sturdy oak wood.
- میز از چوب بلوط محکم ساخته شده بود.
- The carpenter used a sturdy piece of wood to build a bookshelf.
- نجار از یک تکه‌چوب محکم برای ساختن قفسه‌ی کتاب استفاده کرد.
noun countable
ورزش چوب (گلف)
- The golfer selected his favorite wood for the upcoming tournament.
- گلف‌باز برای مسابقات پیش‌رو چوب محبوبش را انتخاب کرد.
- The wood made a satisfying sound as it made contact with the golf ball.
- چوب هنگام تماس با توپ گلف صدای لذت‌بخشی تولید می‌کرد.
noun countable
درختزار (منطقه‌ای از زمین پوشیده از درختان انبوه) (اغلب به‌صورت جمع می‌آید)
- He likes hunting in the woods.
- او دوست دارد در درختزار شکار کند.
- It's easy to get lost in the vast woods.
- گم شدن در درختزار انبوه آسان است.
adjective
چوبی، ساخته‌شده از چوب
- wood paneling for the walls
- قاب چوبی برای دیوارها
- the wooden beams
- تیرهای ساخته‌شده از چوب
noun countable
هیزم
- I gathered wood for the bonfire.
- برای آتش بزرگ هیزم جمع کردم.
- wood for the fireplace
- هیزم برای شومینه
noun countable
الوار
- The kitchen cabinets were made from sturdy oak wood.
- کابینت‌های آشپزخانه از الوار بلوط محکم ساخته شده بودند.
- The log cabin was constructed out of wood.
- کابین چوبی از الوار ساخته شده بود.
noun countable
بشکه (چوبی) (برای نگهداری نوشیدنی‌های الکلی)
- The brewery used large woods for the beer.
- کارخانه‌ی آبجوسازی از بشکه‌های بزرگ برای نگهداری آبجو استفاده می‌کرد.
- The winemaker stored the wine in the wood.
- شراب‌ساز شراب را در بشکه نگه می‌داشت.
adjective
مناسب چوب، ویژه‌ی چوب (برای برش یا کار با چوب)
- I need to buy some wood glue for this project.
- برای این پروژه باید مقداری چسب چوب بخرم.
- I could hear the sound of a wood saw buzzing in the distance.
- صدای زرزر اره‌ی چوبی را از دور می‌شنیدم.
verb - intransitive
هیزم جمع کردن، الوار جمع کردن
- They decided to wood for the fire before nightfall.
- تصمیم گرفتند پیش از شب برای آتش هیزم جمع کنند.
- He woods for the construction project.
- او برای پروژه‌ی ساخت‌وساز الوار جمع می‌کند.
verb - transitive
با درخت پوشاندن، درخت‌کاری کردن
- He decided to wood the entire backyard.
- او تصمیم گرفت کل حیاط خلوت را با درخت بپوشاند.
- The city's park was wooded many years ago.
- پارک شهر سال‌ها پیش درخت‌کاری شده بود.
adjective
قدیمی دیوانه (به‌شدت) (ناشی از عصبانیت)
- She gets wood every time someone interrupts her while she's talking.
- هر بار که حین صحبت یکی حرفش را قطع می‌کند، دیوانه می‌شود.
- I've never seen him so wood before.
- تا حالا این‌قدر دیوونه ندیده بودمش.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wood

  1. noun forest
    Synonyms: copse, grove, lumber, thicket, timber, timberland, trees, weald, woodland, woods
  2. noun forest
    Synonyms: copse, grove, lumber, thicket, timber, timberland, trees, weald, woodland

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده wood

ارجاع به لغت wood

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wood» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wood

لغات نزدیک wood

پیشنهاد بهبود معانی