با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Workings

ˈwɜːrkɪŋz ˈwɜːkɪŋz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
انگلیسی بریتانیایی ریاضی محاسبات (که برای رسیدن به پاسخ مسئله‌ی ریاضی انجام می‌شود)
- The teacher explained the workings of the equation step by step.
- معلم محاسبات معادله را گام‌به‌گام توضیح داد.
- The workings behind the complex mathematical problem were beyond my comprehension.
- محاسبات پشت این مسئله‌ی پیچیده‌ی ریاضی فراتر از درک من بود.
noun plural
طرز کار، نحوه‌ی عمل، طرز عمل
- The workings of the human body are intricate.
- طرز کار بدن انسان پیچیده است.
- It is important to understand the workings of a company before making any decisions or changes.
- پیش از هر گونه تصمیم یا تغییر، درک نحوه‌ی عمل شرکت مهم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد workings

  1. noun Working parts
    Synonyms: innards, mechanism, parts
  2. noun A mine or quarry that is being or has been worked
    Synonyms: works, working, performances, manipulations, reactions, operations

لغات هم‌خانواده workings

ارجاع به لغت workings

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «workings» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/workings

لغات نزدیک workings

پیشنهاد بهبود معانی