امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Worldwide

    ˈwɜːrldwaɪd ˌwɜːldˈwaɪd ˌwɜːldˈwaɪd
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    شکل نوشتاری دیگر این لغت: world-wide

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    جهانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - The pandemic has had a worldwide impact, affecting economies, healthcare systems, and people's everyday lives across the globe.
    - این بیماری همه‌گیر تأثیر جهانی داشته و اقتصاد، سیستم‌های بهداشتی و زندگی روزمره‌ی مردم در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داده است.
    - The organization's efforts to combat poverty have had a significant world-wide impact.
    - هدف این سازمان ترویج دسترسی جهانی به آموزش برای همه‌ی کودکان است.
    adverb
    در سراسر جهان، در سطح جهانی
    - The disease quickly spread worldwide.
    - این بیماری به‌سرعت در سراسر جهان گسترش یافت.
    - The company's products are sold worldwide.
    - محصولات این شرکت در سراسر جهان فروخته می‌شوند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد worldwide

    1. adjective general
      Synonyms: catholic, common, comprehensive, cosmic, ecumenical, extensive, global, international, multinational, omnipresent, pandemic, planetary, ubiquitous, universal
      Antonyms: limited, local

    لغات هم‌خانواده worldwide

    ارجاع به لغت worldwide

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «worldwide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/worldwide

    لغات نزدیک worldwide

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند