امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wretched

ˈretʃɪd ˈretʃɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
رنجور، بدبخت، بیچاره، ضعیف‌الحال، پست، تأسف‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the wretched wife of the slain soldier
- زن بدبخت سرباز کشته‌شده
- Their living conditions are truly wretched.
- شرایط زندگی آنان واقعاً فلاکت‌بار است.
- wretched health
- سلامتی بسیار بد
- the wretched food of the prison
- خوراکهای بسیار بد زندان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wretched

  1. adjective terrible, very bad
    Synonyms:
    abject afflicted base bummed calamitous cheap contemptible dejected deplorable depressed despicable disconsolate distressed dolorous down down-and-out downcast faulty flimsy forlorn gloomy hapless hopeless hurting inferior in the pits low low-down mean melancholy miserable paltry pathetic pitiable pitiful poor shabby shameful sordid sorrowful sorry spiritless tragic unfortunate unhappy vile weak woebegone woeful worthless
    Antonyms:
    good nice

ارجاع به لغت wretched

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wretched» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wretched

لغات نزدیک wretched

پیشنهاد بهبود معانی