جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 17)
برطرف کردن
برطرف کردن اتهام
برطرف کردن اختلاف
برطرف کردن سردی جلسه
برطرف کردن سردی روابط
برطرف کردنی
برطرف نشدنی
برطرف نشده
برعکس
برعکس کردن
برعلیه
برعهده گرفتن
برغ
برغاب
برف
برف آبکی
برف آمدن
برف انبار
برف انباشت
برف باد
برف باد آورد
برف باریدن
برف بند
برف بند شده
برف پاک کن
برف پهنه
برف جمع کن
برف خورده
برف دانه
برف روب
برف روبی
برف ریزه
برف زده
برف سان
برف سنگین
برف کور
برف کوهه
برف گرفته
برف گوله
برف مانند
برف مرز
برف می بارد
برفاب
برفابی
برفپوش
برفراز
برفراز عرشه
برفرست
برفرست کردن کالا و خدمات
برفشاندن
برفک
برفک دار
برفک شیشه پنجره
برفگون
برفنا
برفی
برق
برق آبیز
برق آسا
برق اتمی
برق افتادن
برق انداختن
برق اندوزه
برق بند
برق بین
برق پالا
برق چی
برق دادن
برق دار
برق ران
برق رسان
برق رسانی
برق رسانی کردن
برق زا
برق زاد
برق زدگی
برق زدن
برق زدن چشم
برق زده کردن
برق سنج
برق شیمی
برق شیمیایی
برق کار
برق کافت
برق کافت ریشه مو
برق کافته
برق کافتی
برق کافه
برق کافه ای
برق کش شدن
برق کش کردن با صندلی برقی
برق گرفتگی
برق گرفتن کسی
برق گنجان
برق گیر
برق گیر ساختمان
برق لب
برق مستقیم
برق نگار قلب
برق نگار مغز
برق نگاره قلب
برق نگاره مغز
برق نور
برق یاب
برقاب
برقابی
برقاطیس
برقاطیسی
برقدار
برقرار
برقرار کردن
برقرار کردن پارلمان
برقرار کردن جلسه
برقرار کردن روندکار
برقرار کردن سرزمین بکر
برقرارسازی
برقراری
برقراری تماس با دیگران برای کسب خبر
برقع
برقلمبیدن
برقلیدگی
برقلیدن
برقلیده
برقو
برقو زدن
برقی
برقی - آبی
برقی کردن
برقی کننده
برقیاس
برک
برک دنس
برکات
برکارایی افزودن
برکت
برکت دادن
برکت کردن
برکران
برکسی رحم کردن
برکسی نازل شدن
برکشند
برکشند شدن
برکشند کردن
برکشندگری
برکشندی
برکشیدن
برکنار از
برکنار شدن
برکنار کردن
برکنار کردن از خدمت
برکنار کردن از شغل
برکنار کردن از کار
برکنارسازی
برکناری
برکندن
برکه
برگ
برگ آوردن گیاه
برگ اعلان
برگ انجیر
برگ بال
برگ بدهکار
برگ برنده
برگ بو
برگ جمع کن
برگ خاتمه خدمت
برگ خشک کرده برگ بو
برگ خوراکی گیاه ترخون
برگ دادن
برگ دادن گیاه
برگ درآوردن
برگ دشنه مانند
برگ رسمی
برگ ریز
برگ ریزان
برگ زدائی
برگ زدایی کردن با مواد شیمیایی
برگ سبز
برگ سوزنی
برگ سوزنی کاج
برگ شمشیری
برگ شناور
برگ عطر
برگ فروش
برگ کاج
برگ کاغذ
برگ کاهو
برگ کش
برگ کشی
برگ کشی کردن با مواد شیمیایی
برگ گل
برگ گندمی
برگ گیاه
برگ مرکب
برگ نخل
برگ نوک تیز
برگ و ساز
برگ و گلبرگ استوقدوس
برگ و گلبرگ اسطوخدوس
برگ و نوا
برگ ها
برگاشت
برگاشت کردن
برگاشتن
برگتاج
برگچه
برگدار شدن گیاه
برگدم
برگذار شدن
برگر
برگرد
برگردان
برگردان شعر و سرود
برگردان کردن
برگرداندن
برگرداندن به پهلو
برگرداندن به خط معمولی
برگرداندن به زبان دیگر
برگرداندن به شغل سابق
برگرداندن به شهرت سابق
برگرداندن چک بی محل
برگرداندن صفحه
برگرداندن صفحه کتاب
برگرداندن لبه پتو
برگرداندن لبه ملافه
برگرداندنی
برگردانده
برگردانی
برگرده ای
برگرفتن
برگرفته
برگریز
برگزار شدن
برگزار شدن جلسه
برگزار کردن
برگزار کردن جشن
برگزار کردن جلسه
برگزار کردن مراسم
برگزار کردنی
برگزار کننده امور بازرگانی
برگزار کننده مسابقه ورزشی
برگزارکننده
برگزارکننده یادبود
برگزاری
برگزاری جشن
برگزاری جشنواره
برگزاری مراسم مذهبی
برگزاری مسابقات المپیک
برگزاشتی
برگزیت
برگزیدگان
برگزیدگی
برگزیدن
برگزیدن با رای دادن
برگزیدن برای شغلی
برگزیدن به عضویت
برگزیدن هیئت منصفه دادگاه به میل خود
برگزیده
برگستوان
برگشت
برگشت بیماری
برگشت پذیر
برگشت پذیری
برگشت چک
برگشت دادن
برگشت زدن چک
برگشت ناپذیر
برگشتگاه
برگشتن
برگشتن از حزب خود
برگشتن به ویژگی گذشته
برگشته
برگشته از مرام
برگشته حال
برگشته روزگار
برگشتی
برگماردن طی تشریفات رسمی
برگمارش
برگماشت
برگماشتن
برگماشتن مسئولیت و غیره
برگماشته
برگنو
برگه
برگه آگهی
برگه دان
برگه رای
برگه سهم
برگه فروش
برگه کاغذ
برگه گسترده
برگه وام
برگه هوابر
برگی
برگیری
برگینه
برلن
برله
برله او
برلیان
‹
1
2
...
14
15
16
17
18
19
20
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return