جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "د"
د!
داالثعلب
دائم
دائم الخمر
دائم در تقلا
دائما
دائمی
دائمی کردن
داب
داپو
داتوره
داخل
داخل چیزی کردن با فشار
داخل سطر گذاشته شده
داخل شدن
داخل شدن با فشار
داخل شدن بی اجازه به ملک
داخل شدن تدریجی
داخل کردن
داخل کردن با فشار
داخل کشتی
داخل معده
داخله
داخلی
داخلی ترین
داد
داد آور
داد زدن
داد زدن با شور و حرارت
داد زنی
داد سخن دادن
داد سر کسی زدن
داد کردن
داد کسی را دادن
داد و بیداد
داد و بیداد کردن
داد و ستد بازرگانی
داد و ستد تامینی کردن
داد و ستد تلفنی
داد و ستد رندانه
داد و ستد کردن
داد و ستد کننده
داد و ستد مخاطره آمیز
داد و ستدی
داد و فریاد
داد و فریاد کردن
داد و قال
داد و قال کردن
داد و گرفت
داد و گرفت کردن
داد و هوار کردن
دادا
دادار
داداش
داداش!
دادباخته کردن
دادبخش
دادبخشانه
دادبخشی
دادجوی
دادجویی کردن
دادخواست
دادخواست تصدیق شده توسط هیات منصفه و قابل طرح در دادگاه
دادخواست دادن
دادخواست دادنی
دادخواست دهنده
دادخواست متقابل
دادخواست معتبر
دادخواستن
دادخواه
دادخواهانه
دادخواهی
دادخواهی سنخی
دادخواهی کردن
دادرس
دادرس کل
دادرسان
دادرسانه
دادرسی
دادرسی کردن
دادستان
دادستان کل امریکا
دادستان کل ایالت
دادسخن دادن
دادسرا
دادگانی
دادگاه
دادگاه استیناف
دادگاه اصلح
دادگاه انصاف
دادگاه بخش
دادگاه پژوهشی
دادگاه پوشالی
دادگاه جزا
دادگاه خردسالان
دادگاه سیار
دادگاه شهرستان
دادگاه عالی
دادگاه عالی قضایی
دادگاه قضایی
دادگاه کلیسایی
دادگاه محلی
دادگاه مذهبی شهر رم
دادگاه من درآوردی
دادگاه منطقه ای
دادگاه نظامی
دادگاه وصایای وارث
دادگاه ها
دادگاهی
دادگر
دادگرانه
دادگری
دادگستری
دادگیری کردن
دادمند
دادمندانه
دادن
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
دادن برای تصویب
دادن برای رسیدگی
دادن به مقدار زیاد
دادن پول
دادن تاریخ عوضی
دادن جنبه ویژه به نوشته
دادن خانه اجاره شده به دیگری
دادن غرامت
دادن کار مقاطعه شده به پیمانکار فرعی
دادن محصول به جای مزد
دادن ملک
دادن موقتی به
دادن نمایندگی
دادن و رسید گرفتن
دادن و ستاندن
دادن وصیت نامه به کسی
دادن وکالت
دادنامه
دادنی
دادور
دادوران
دادورانه
دادوری
دادوستد
دادوند
داده
داده ای
داده پرداز
داده پردازی
داده پردازی مرکزی
داده شناسی
داده کاوی
داده گاه جنایی
دادیاب
دادیار
دادیک
دادیک شناس
دادیک شناسی
دادیک کردن
دادیک گر
دادیک گرای
دادیک وار
دادیک وری
دادیکی
دار
دار الایتام
دار الترجمه
دار السلطنه
دار الضرب
دار المعلمین
دار دوست
دار زدن
دار فلفل
دار مرز
دار و دسته
دار و دسته بزهکاران
دار و دسته در اداره
دار و ندار
دارا
دارا بودن
دارا بودن لبه تیز و مضرس
دارا بودن ویژگی عجیب
دارا بودن ویژگی های مادگی
دارا بودن ویژگی های نری
دارا کردن
دارابی
داراشکنک
داراشکنه
دارالانشائ
دارالتادیب
دارالحکومه
دارالخلافه
دارالرضاعه
دارالشفائ
دارالشوری
دارالعجزه
دارالعلم
دارالفنون
دارالمجانین
دارالمساکین
دارالوکاله
دارای
دارای ... انگشت پا
دارای آب و تاب کردن
دارای آبدانک
دارای آبراه بند کردن
دارای آبسه
دارای آتیه
دارای آثار فراوان
دارای آرزوهای خام
دارای آرسنیک
دارای آستین بخصوص
دارای آمد
دارای آهنگ ارکستری کردن
دارای آهنگ خاص کردن
دارای آینده خوب
دارای ابروان پرپشت و جلوآمده
دارای ابزار کردن
دارای اتکای متقابل
دارای اثاثیه خوب
دارای اجداد مشترک
دارای اجزای ناجور چند نژادی
دارای احتمال
دارای احتمال اشتباه
دارای احتمال بیش از ۵۰ درصد
دارای احتمال زیاد باخت
دارای احساسات غلو آمیز
دارای احساسات غلوآمیز و زننده
دارای اختلاف عقیده
دارای اختیار
دارای اختیار تام
دارای اختیار گزینش
دارای ادا و اطوار
دارای ارتباط منطقی
دارای ارزش قانونی کردن
دارای ارزش معنوی
دارای ارزش معین
دارای ارواح
دارای استخوان
دارای استطاعت
دارای استعداد
دارای استعداد کردن
دارای استعدادهای گوناگون
دارای اسکلت چوبی
دارای اسید سولفوریک
دارای اشتباه
دارای اضافه جمعیت کردن
دارای اطناب
دارای اعتماد به نفس
دارای اعتماد به نفس بی جهت
دارای افکار اشرافی
دارای افکار مغشوش
دارای اکثریت
دارای الزام
دارای الفبا و عدد
دارای الکل
دارای الکل زیاد
دارای امتیاز
دارای امتیاز دربست
دارای امتیازات
دارای امتیازات اجتماعی کمتر
دارای امتیازمعینی بودن
دارای امکان موفقیت
دارای امکانات متعدد
دارای امنیت
دارای انبساط خاطر
دارای انحراف کردن
دارای انحنا
دارای اندام تناسلی مرد و زن
دارای انضباط کردن
دارای انگشت
دارای اوره
دارای اولویت
دارای اونیفورم کردن
دارای اهلیت
دارای اهلیت قانونی
دارای اهمیت محلی
دارای ایست در تمام ایستگاه ها
دارای ایما و اشاره
دارای باتلاق
دارای باد
دارای باد شکم
دارای بادام خلال شده
دارای بادبان های چهار گوش
دارای بار
دارای بار برقی کردن
دارای بار سنگین
دارای بازار داغ
دارای بازتاب شرطی
دارای بازتاب شرطی کردن
دارای بافت سبدی
دارای بال کردن
دارای باله
دارای بخش های الکترونی
دارای بدن کردن
دارای بدن نرمش دار
دارای برتری بر دیگری
دارای برج و بارو
دارای برجستگی کوچک کردن
دارای برد کمتر از یک دور کره زمین
دارای برق منفی
دارای برگ های پهن
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
25
26
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return