جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 25)
به -
به ...
به ... آوردن
به ... انداختن
به آب انداختن
به آب انداختن کشتی و زیر دریایی
به آب زدن
به آب و آتش زدن
به آب و هوا خو گرفتن
به آتش کشیدن
به آرامی
به آسانی
به آسانی روان شدن
به آسانی قابل درک
به آسانی قابل رویت
به آسانی قابل فهم
به آسانی له شونده
به آسانی و با موفقیت
به آغوش کسی پناه بردن
به آن چیز
به آن دلیل
به آن سوی
به آن محل که
به آن مکان
به آن وسیله
به آنجا
به آنجا که
به آنچنان درجه
به آنچنان مقدار
به آهستگی
به آهستگی حرکت کردن
به آهن شکل دادن
به ابهت چیزی پی بردن
به اتفاق
به اتقاق ارا
به اتکا
به اتمام رساندن
به اتمام رسیدن
به اتهام
به اثبات رساندن
به اجاره رفتن
به اجازه
به اجبار
به اجمال
به احترام
به احترام واداشتن
به احتمال زیاد
به احتیاط دعوت کردن
به اختصار
به اختصار بیان کردن
به اختصار تکرار کردن
به ارتعاش درآمدن
به ارتفاع
به ارتفاع زیاد
به ارتفاع کمر
به ارث بردن
به ارث رسیدن
به ارث گذاشتن
به اردوگاه رفتن
به ارزش
به ارزش پوند
به ارزش دو پنی
به ارمغان دادن
به ازدواج راضی کردن
به ازدواج هم درآمدن
به ازدواج هم درآوردن
به اسارت بردن
به اسبق تصمیم
به استثنای
به استناد
به اسرع اوقات
به اسکله بستن کشتی
به اشتباه
به اشتباه انداختن
به اشتباه بایگانی کردن
به اشتها آوردن
به اشتیاق آمدن
به اصطلاح
به اصله درخت
به اضافه
به اطلاع رساندن
به اطلاع عموم رساندن
به اطناب گفتن
به اعتبار
به اعتبار خود باقی ماندن
به اعتدال
به افتخار
به افتخار کسی
به افتخار کسی یا چیزی کاری کردن
به افراط
به افزایش ادامه دادن
به اقتضای وقت
به اقرار گناهان گوش دادن و بخشودن
به اقساط
به اکراه
به الوان مختلف آراستن
به امان حق
به امانت سپردن در انبار
به امید
به امید چیزی بودن
به امید دیدار
به امید کسی بودن
به انجام رساندن
به انجام رساندن باشتاب
به انجام رسیدن
به انداره ی یک فنجان پر
به اندازه
به اندازه بخصوصی بودن
به اندازه جیب
به اندازه جیب جلیقه
به اندازه خاصی درآوردن
به اندازه طبیعی
به اندازه کافی
به اندازه کردن
به اندازه کوچک
به اندازه لازم
به اندازه متوسط
به اندازه مختلف
به اندازه نیاز
به اندازه واقعی
به اندازه ی یک سبد پر
به اندازه یک اتاق
به اندازه یک بستو
به اندازه یک بشقاب
به اندازه یک بغل
به اندازه یک بیل
به اندازه یک پارو
به اندازه یک پاکت پر
به اندازه یک پیپ
به اندازه یک جیب
به اندازه یک چپق
به اندازه یک چمچه
به اندازه یک خاکبردار
به اندازه یک خانه پر
به اندازه یک دهان پر
به اندازه یک دیگ
به اندازه یک زبان زدن
به اندازه یک فنجان
به اندازه یک قاشق
به اندازه یک قاشق چایخوری
به اندازه یک قدح
به اندازه یک قوطی
به اندازه یک کاسه
به اندازه یک کامیون
به اندازه یک کامیون پر
به اندازه یک کیسه ی پر
به اندازه یک گیلاس کوچک
به اندازه یک لیوان
به اندازه یک لیوان آب
به اندازه یکی کیسه
به اندیشه چیزی افتادن
به انضمام
به او
به اوج خود رسیدن
به اوج رساندن
به اوج رسیدن
به اهتزاز آوردن
به اهتزاز درآمدن
به اهتزاز درآوردن
به اهتزاز درآوردن شمشیر
به ایستایش رسیدن
به این در وآن در زدن
به این زودی
به این سند
به این سو
به این محل
به این و آن متوسل شدن
به این-
به اینجا
به باد استهزا گرفتن
به باد انتقاد گرفتن
به باد پرسش گرفتن
به باد تمسخر گرفتن
به باد کتک گرفتن
به باد ناسزا گرفتن
به بادفنادادن
به بار آوردن
به بار آوردن محصول نتیجه
به بار آوردن نتیجه
به باریکی مو
به بازار بردن
به بازی گرفتن
به بازی گماشتن
به بازی نگرفتن
به بالا
به بالاترین سطح رساندن
به بخت و طالع واگذار کردن
به بخش خصوصی سپردن
به بخش های انتخاباتی جدید تقسیم کردن
به بدترین وجه
به بدی
به برق زدن
به بستر بردن
به بستر رفتن
به بطالت گذراندن
به بعد
به بعد موکول سازی
به بعد موکول کردن
به بلندی
به بلندی زانو
به بن بست رسیدن
به بندگی درآوردن
به بویه مهار بستن
به به
به بهانه
به بهای
به بهترین وجه
به بهره گذاشتن
به بی تفاوتی
به بی خیالی
به بیان دقیق تر
به بیان دیگر گفتن
به بیان دیگرنوشتن
به بیان منصفانه تر
به بیراهه هدایت کردن
به بیرون
به بیرون فرستادن
به بیشترین درجه
به بیگاری گرفتن
به پا داشتن
به پا کردن
به پاخاستن
به پاس
به پاسداری گماشتن
به پای چیزی رسیدن
به پای کسی افتادن
به پای کسی رسیدن
به پایان رساندن
به پایان رساندن امید
به پایان رساندن عمر
به پایان رسانی
به پایان رسیدن
به پایان رسیده
به پایان نرسیده
به پدال فشار آوردن
به پرواز درآمدن
به پرواز درآوردن
به پرواز درآوردن پرندگان برای شکار
به پریز برق وصل کردن
به پست دادن
به پنداری
به پهلو
به پهنای
به پیسی افتادن
به پیش
به پیشرفت چیزی کمک کردن
به پیوست فرستادن
به تاج و تخت رسیدن
به تاخیر افتادن رشد و پیشرفت
به تاخیر انداختن
به تاخیر انداختن رشد و پیشرفت
به تاریخ گذشته نوشتن
به تازگی
به تته پته افتادن
به تحصیل واداشتن
به تخم نشستن
به تخم نشسته
به تخمم!
به تدریج
به تدریج فراخ شدن
به تدریج ناپدید شدن
به تدریجی که
به ترتیب
به ترتیب الفبا
به ترتیب حروف الفبا مرتب کردن
به ترتیب معین
به ترنم درآمدن
به تساوی
به تشنگی
به تصور اینکه
به تصویب رساندن
به تعلیق در آوردن
به تعویق انداختن
به تعویق انداختن مجازات
به تعویق اندازی
به تفصیل
به تفصیل بحث کردن
به تفصیل شرح دادن
به تفصیل نگاشتن
به تق تق انداختن
به تقریب
به تقلا درآ وردن
به تقلا درآمدن
به تقلید از
به تکه های ریز
به تلاطم درآوردن
به تلق تلق در آوردن
به تلق و تولوق انداختن
به تلوتلو خوردن انداختن
به تله افتادن
به تله انداختن
به تله اندازی
به تمام معنا
به تمام معنی
به تمامی
به تن کردن جامه
به تناسب
به تناوب
به تندی
به تنگ آمدن
‹
1
2
...
22
23
24
25
26
27
28
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return