جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 26)
به تنگ آوردن
به تنگ آوردن مداوم
به تنهایی
به توافق رسیدن
به توان چهار
به توان دوم رساندن
به توان سه رساندن
به توپ بستن
به توپ مسلح بودن
به توحش کشاندن
به تور زدن
به تور زده شده
به ته بردن
به ثبت رساندن
به ثبت رساندن در خواست
به ثبت رساندن شکایت
به ثبت رسیده
به ثبت رسیده به طور رسمی
به ثبت رسیده و انحصاری
به ثبت نرسیده
به ثبوت رساندن
به ثبوت رساندن اصالت چیزی
به ثبوت رساندن رسم
به ثبوت رساندن شهرت نظریه
به ثبوت رسانی
به ثبوت رسیده
به ثمر رساندن
به ثمررسی
به جا
به جا آوردن
به جا گذاشتن
به جا گذاشتن از خود
به جا ماندن
به جاماندن
به جامانده
به جان خودم
به جانشینی خود برگزیدن
به جاه و مقام رساندن
به جای
به جای چیزی بودن
به جای چیزی دیگر گرفتن
به جای خود
به جای کسی دیگر گرفتن
به جای کسی رفتن
به جای والدین
به جایی ریختن
به جایی که
به جایی نرسیدن
به جریان انداختن در دستگاه
به جز
به جست و خیز درآوردن
به جفت گیری آوردن
به جلو
به جلو راندن
به جنب و جوش افتادن
به جنب و جوش در آوردن
به جنبش آوردن
به جنگ ادبی افزودن
به جنگ انداختن
به جواهر آراستن
به جورهای مختلف
به جوش و خروش آمدن
به جوش و خروش آوردن
به جهاتی
به جهت
به جهش درآوردن
به جهنم!
به جیب زدن
به جیب زنی
به جیرینگ جیرینگ درآوردن
به چاک زدن
به چالش طلبیدن
به چپ چپ
به چرا روی
به چرا واداشتن
به چرخش درآوردن
به چشم
به چشم خوردن
به چشم دیدن
به چند زبان
به چند شاخه تقسیم شدن
به چند مثلث تقسیم کردن
به چندش آوردن
به چنگ آوردن
به چنگ آوردن کالا به چنگ آوردن سهام
به چه دلیل
به چه سبب
به چه علت
به چه محل
به چه میزان
به چهار بخش تقسیم کردن
به چهار میخ کشیدن
به حال اول برگرداندن
به حال تهوع درآوردن
به حال خود رها شده
به حال خود گذاری
به حال زار درآوردن
به حال زار درآوردن باخشونت و خون ریزی
به حال کمال رسانی
به حالت اول برگرداندن
به حالت پیشین بازگشتن
به حالت پیشین درآوردن
به حالت تعلیق درآمدن
به حالت خاص در آوردن با حرف زدن
به حالت دلخواه در آوردن
به حالت مانستگی درآمدن
به حالت نوچگی درآمدن
به حبه های مکعب تبدیل کردن
به حد اشباع
به حد اعلی رسیدن
به حد افراط
به حد اکثر
به حد امکان
به حد کفاف
به حد کفایت
به حد کمال رساندن
به حد متوسط
به حد وافر
به حد وفور
به حد وفور وجود داشتن
به حداقل رساندن
به حداکثر
به حداکثر درجه اشباع رساندن
به حداکثر رساندن
به حداکثر رسانی
به حرف درنیامدنی
به حرکت در آمدن با آب
به حرکت در آوردن
به حرکت در آوردن بر سطح آب
به حرکت در آوردن برچیزی
به حرکت در آوردن در هوا
به حرکت درآمدن
به حرکت درآمدن با باد
به حرکت درآوردن
به حساب آمدن
به حساب آمده
به حساب آوردن
به حساب بدهکار کسی گذاشتن
به حساب خودم
به حساب در نیامده
به حساب گذاشتن
به حساب گذاشتن چک
به حساب گذاشتنی در بانک
به حساب نیاوردن
به حق
به حق جلوه دادن
به حق دانستن
به حکم آنکه
به حکم ضرورت
به حواله کرد
به حیات ادامه دادن
به خارج
به خارش آوردن
به خاطر
به خاطر ...
به خاطر آوردن
به خاطر آوردن گذشته
به خاطر آوری
به خاطر داشتن
به خاطر رعایت مقررات و ظواهر امر
به خاطر سپاری
به خاطر سپردن
به خاطر سپردن دقیق
به خاطر شغل
به خاطر مقام فعلی
به خاطرآوردن
به خاطرآوری
به خاطرآوری خاطرات گذشته
به خاطرداشتن
به خاطرم رسید
به خاک افتاده
به خاک افکندن
به خاک سپاری
به خاک سپردن
به خاکسپاری
به خانه رساندن
به خدا
به خدا قسم
به خداقسم
به خدمت اجباری بردن
به خدمت اجباری فراخواندن به زور
به خدمت ارتش درآوردن به زور
به خدمت پذیرفتن
به خدمت در آوردن
به خدمت زیر پرچم احضار کردن
به خدمت سربازی بردن
به خدمت کسی خاتمه دادن
به خدمت گرفتن دوباره ارتش
به خدمت نظام بردن به زور
به خدمت نظام درآوردن
به خدمت نظام رفتن
به خدمت نظام فراخواندن
به خدمت نیروی دریایی در آوردن
به خرج دادن
به خرکشیدن
به خشکی رساندن
به خشکی رسیدن
به خشم آوردن
به خصوص
به خط کردن
به خطا رفته
به خطر انداختن
به خطر انداختن آبرو
به خطر انداختن آینده
به خطر انداختن شرف و آبروی خود
به خفقان افتادن
به خنده انداختن
به خواب القایی فروبردن
به خواب پراضطراب فرورفتن
به خواب زمستانی رفتن
به خواب کوتاه فرورفتن
به خواب و خیال فرورفتن
به خواست خدا
به خوبی
به خوبی...
به خود آمدن
به خود اجازه دادن
به خود اختصاص دادن
به خود اندیشی
به خود بالیدن
به خود بستن
به خود بسته
به خود پیچی
به خود پیچیدن
به خود جلب کردن
به خود حرام کردن
به خود درس دادن
به خود فشار آوردن
به خود کشیدن
به خود گرفتن
به خود گرفته
به خود لرزیدن
به خود لرزیدن از شدت درد
به خود نازیدن
به خود هموار کردن
به خود هموار کردن باشجاعت
به خود هموارکردن
به خود یاد دادن
به خودآوردن
به خودپیچی
به خودت
به خودتان
به خودش
به خودشان
به خودم
به خودی خود
به خوک آشغال خوراندن
به خیال آنکه
به داخل
به داخل ساختمان
به دادگاه شکایت کردن
به دادن شهادت دروغ واداشتن
به دار زدن
به دارآویختن
به دارآویخته شدن
به دارزنی
به دام افتادن
به دام انداختن
به دام انداز
به دام کشاندن
به دام کشیدن
به دانستگی
به داور مراجعه کردن
به درازا کشاندن
به درازا کشانی
به درازا کشیدن
به درازای
به درازای یک سده
به درجات
به درجه کمتر
به درد آوردن
به درد بخور
به درد خور
به درد خوردن
به درد خوری
به درد نخور
به درد نخور کردن
به درد نخوری
به دردخوردن
به دردسر انداختن
به دردنخور بودن
به درستی
به درستی که
به درک
به درگاه خدا
به دروغ
به درون
به درون حصار راندن
به درون خود کشیدن
به درون سیاهرگ
به دست آمدن
به دست آمدن به صورت مداخل
به دست آمده از سازواره های زنده
به دست آمده از شیر
به دست آمده چیز یا شخص
به دست آوردن
به دست آوردن از راه تجربه
به دست آوردن از راه ذوب کردن
به دست آوردن با تکدی
به دست آوردن با چرب زبانی
‹
1
2
...
23
24
25
26
27
28
29
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return