جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ب" (صفحه 34)
به هراندازه
به هرحال
به هرراه
به هرطریق
به هرکدام
به هرمقدار
به هرنحو
به هریک
به هلاکت رسیدن
به هم
به هم آمدن
به هم آمدن زخم
به هم آمیختن
به هم بافتن
به هم بستن
به هم بستن باترکه
به هم بستن دو تخته
به هم بسته
به هم پاشیدن
به هم پیچیدن
به هم پیوستگی
به هم پیوستن
به هم پیوسته
به هم پیوسته کردن
به هم پیوند دادن
به هم تاباندن
به هم تابیدن
به هم تابیدن مو
به هم تابیده شدن طناب
به هم جوش خوردن فلزات
به هم جوش دادن
به هم جوش دادن فلزات
به هم چپیده
به هم چسباندن
به هم چسباندن انتهای دو حلقه فیلم
به هم چسباندن انتهای دو سیم
به هم چسباندن انتهای دو نوار صوتی
به هم چسباندن با پیچ
به هم چسباندن با میخ
به هم چسبیدگی اعضای مختلف
به هم چسبیدن
به هم چسبیده
به هم خوردگی
به هم خوردگی حال در اتومبیل
به هم خوردن
به هم خوردن اقدام
به هم خوردن با صدای بلند
به هم خوردن تناسب
به هم خوردن دندان ها در اثر ترس
به هم خوردن دندانها در اثر سرما
به هم خوردن شدید
به هم خوردن مغازه
به هم خورده
به هم دوخته شدن چشم
به هم دوخته شدن دید
به هم راه داشتن
به هم ربط دادن
به هم ربط داشتن
به هم رساندن
به هم رسیدن
به هم رسیدن و از هم گذشتن
به هم ریختگی
به هم ریختن
به هم ریخته
به هم زدن
به هم زدن آرامش
به هم زدن آرامش کسی
به هم زدن به شدت
به هم زدن ترتیب چیزی
به هم زدن ترتیب عمل
به هم زدن ثروت
به هم زدن عیش و خوشی
به هم زدن معده
به هم زدن نظم و ترتیب
به هم زدن نقشه عمل
به هم زدن و پختن تخم مرغ
به هم زنجیر کردن
به هم زننده
به هم زننده خوشی
به هم ساییدن
به هم فشردن
به هم فشردن با بست
به هم فشردن با گیره
به هم فشردن فک ها
به هم فشردن و به شکل گوی درآوردن
به هم فشرده
به هم فشرده شدن
به هم قفل کردن
به هم کشیده کردن
به هم کوبیده شدن
به هم کوفتن
به هم کوفته شدن
به هم گره زدن
به هم گیرکردن
به هم مالیدن
به هم مرتبط کردن
به هم ملحق شدن
به هم نخوردن
به هم نویسی
به هم وصل بودن
به هم وصل کردن
به همان اندازه
به همان خوبی که
به همان شکل
به همان صورت
به همراه آن
به همراه این
به همراه فرستادن
به همه جا
به همین دلیل
به هنگام
به هوا افکندن
به هواخواهی از
به هوس انداختن
به هوش
به هوش آمدن
به هوش آور
به هوش آوردن
به هوش آوری
به هیجان آمدن
به هیجان آوردن
به هیجان آوردن با فلوت
به هیجان درآمدن
به هیجان درآوردن
به هیچ صورت
به هیچ طریق
به هیچ عنوان
به هیچ وجه
به یاد
به یاد آوردن
به یاد آوری
به یاد اموات
به یاد بود
به یاد داشتن
به یاد سپردن
به یاد کسی آوردن
به یاد ماندنی
به یاد نیاوردن
به یاد نیاوردنی
به یادآوری
به یادبود کسی
به یاس مبدل شدن
به یغما بردن
به یک اندازه
به یک درجه
به یک زبان
به یک سو رفتن
به یک سو گشتن
به یک سو لغزاندن
به یک سو لغزیدن
به یک طرف
به یک میزان
به یکسو خم شدن
به یکسو خم کردن
بها
بها کردن
بها گذاری
بها گذاری یکان
بهائ
بهائم
بهادار
بهادر
بهار
بهار تاریخ
بهار عمر
بهاران
بهارخواب
بهارمانند
بهاره
بهاری
بهاگذاری
بهانه
بهانه آوردن
بهانه بردار
بهانه جنگ
بهانه جویی
بهانه عجیب و غریب
بهانه کردن
بهانه گرفتن
بهانه گیر
بهانه گیرانه
بهانه گیری
بهانه گیری کردن
بهاور
بهاوری
بهای اجحاف آمیز
بهای اسمی
بهای اعتباری
بهای اعلام شده
بهای رسمی
بهای سهم
بهای نوشته شده روی سند
بهای نوشته شده روی سهم
بهای ورقه قرضه
بهایاب
بهباش
بهبود
بهبود بخشی
بهبود بخشیدن
بهبود بخشیدن بیماری
بهبود بخشیدن عیب
بهبود بخشیده
بهبود پذیر
بهبود یافتن
بهبود یافتن بیماری
بهبود یافتن سلامتی
بهبودی
بهبودی یافتن
بهپایست
بهپروری
بهت
بهت آور
بهت انگیز
بهت انگیزی
بهت زدگی
بهت زده
بهت زده کردن
بهتان
بهتان زدن
بهتان زدن به
بهتر
بهتر اداره کردن
بهتر انجام دادن
بهتر بازی کردن
بهتر بسته بندی کردن
بهتر بودن
بهتر بودن از
بهتر بودن به مقدار زیاد
بهتر حدس زدن
بهتر دوز و کلک سوار کردن
بهتر رقابت کردن
بهتر ریاست کردن
بهتر شدن
بهتر شما
بهتر فرماندهی کردن
بهتر کار کردن
بهتر کردن
بهتر کردن متن ادبی
بهتر کردن متن علمی
بهتر کردن محصول
بهتر کردنی
بهتر نشدنی
بهتر نما
بهتر نمایاندن
بهترسازی نژاد بشر
بهتری
بهترین
بهترین اثر
بهترین بخش هرچیز
بهترین در رده خود
بهترین در نوع خود
بهترین لباس
بهترین نوع
بهجت
بهخواسته
بهخوی شناسی
بهخویانه
بهخویگان
بهدار
بهداری
بهداری مدرسه
بهداشت
بهداشت دندان
بهداشت رایگان
بهداشت شناس
بهداشتی
بهداشتی کردن
بهدانه
بهر
بهرام
بهرامی
بهرمه
بهروز
بهروز شدن
بهروزی
بهره
بهره بردار
بهره برداری
بهره برداری از جنگل
بهره برداری از کان
بهره برداری روباز
بهره برداری کردن
بهره برداری کردن محصول
بهره برداری نشده
بهره بری
بهره پایه
بهره پول
بهره چندگانه
بهره حداقل
بهره ساده
بهره کشی
بهره کشی کردن
بهره کمینه
بهره گرای
بهره گرفتن
بهره گیری
بهره گیری کردن
بهره گیری کردن غیر منصفانه
بهره مند
بهره مند از مزایا
‹
1
2
...
31
32
33
34
35
36
37
...
40
41
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return