جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "ج" (صفحه 3)
جایگاه تماشاچیان در ورزشگاه
جایگاه توپ سنگین
جایگاه خبرگزاران در ورزشگاه ها
جایگاه خبرنگاران در جلسات و کنفرانس ها
جایگاه زین کردن اسب ها
جایگاه سرپوشیده در ورزشگاه
جایگاه شهود
جایگاه قاضی
جایگاه قاضی در دادگاه
جایگاه متهم در دادگاه
جایگاه مسافران در کشتی
جایگاه مهار کشتی
جایگاه نرده دار گاو و گوسفند
جایگاه ویژه
جایگاه ویژه در سالن تئاتر
جایگاه هر بازیکن
جایگاهی
جایگزین
جایگزین سازی
جایگزین سازی در فکر
جایگزین شدن
جایگزین کردن
جایگزین کردن در حافظه
جایگزین کردن در فکر
جایگزین موقت
جایگزین ناپذیر
جایگزینی
جایگشت
جایگشت کردن
جایگیر
جایگیر شدن
جایگیر کردن
جایگیر کردن در حافظه
جایگیر کردن در فکر
جایگیر کردن در مغز
جایمند شدن
جایمند کردن
جایمندی
جایی
جایی که
جبار
جبال
جبان
جبر
جبر کردن
جبر و مقابله
جبرا
جبران
جبران پذیر
جبران خسارت
جبران شدن
جبران کردن
جبران کردن اشتباه
جبران کردن خسارات
جبران کردن وام و منت
جبران کننده
جبران ناپذیر
جبرانگر
جبرانی
جبرئیل
جبرگرانه
جبرگرای
جبرگرایی
جبروت
جبری
جبریگری
جبل
جبل الطارق
جبلت
جبلی
جبلی بودن
جبن
جبن آمیز
جبون
جبه
جبهه
جبهه هوا
جبهه هوای سرد
جبهه هوای گرم
جبیره
جبین
جبین گشوده
جت
جت توربینی
جت چرخشی
جت راند
جت رانش
جت زدگی
جتحه
جتر باز
جثه
جثه دار
جحد
جحد کردن
جحیم
جخت
جخش
جد
جد و جهد
جد و جهد کردن
جدا
جدا از
جدا از هم
جدا برگ
جدا شدن
جدا شدن از حزب
جدا شدن از دسته
جدا شدن از سازمان
جدا شدن از کشور
جدا شدن از گروه
جدا شدن از گله
جدا شدن از هم
جدا شدن ایالت های جنوبی از ایالات متحده امریکا
جدا شده
جدا شده از
جدا شناخت
جدا شونده
جدا کردن
جدا کردن از حزب
جدا کردن از دسته
جدا کردن از هم
جدا کردن با ابزار تیز
جدا کردن با طناب
جدا کردن با نرده طنابی
جدا کردن چیز جفت شده
جدا کردن مفصل
جدا کردن مواد زائد
جدا کردن و طبقه بندی کردن
جدا کردنی
جدا نشدنی
جدا نکردنی
جدا و مرتب کردن
جدائی
جداجدا
جداجدا در نظر گرفتن
جدار
جداری
جداساز
جداسازی
جداسازی شده
جداسر
جداسری
جداشدگی
جداکردن دکل کشتی
جداکن
جداگانه
جداگر
جداگرانه
جداگری
جدال
جدال دوستی
جدال طلب
جدانشدنی از هم
جدایش
جدایی
جدایی انداختن
جدایی پذیر
جدایی طلب
جدایی طلبانه
جدایی طلبی
جدایی گرای
جدایی گرایی
جدایی ناپذیر
جدعون
جدل
جدل شناسی
جدل کردن
جدلی
جدوگاه
جدول
جدول آرا
جدول بند
جدول بندی
جدول بندی کردن
جدول پرداخت اقساطی
جدول تحریک
جدول تعرفه ها
جدول تناوبی
جدول خیابان
جدول دوره ای
جدول زمانی
جدول ساز
جدول ساعات نجومی
جدول ضرب
جدول کلمات متقاطع
جدول مرگ و میر
جدول مندلیف
جدولی
جده
جدی
جدی نگرفتن
جدی و با پشتکار
جدی و بی رحم
جدی و ساعی
جدیت
جدیت کردن
جدید
جدید الاحداث
جدید الاسلام
جدید الاسلامی
جدید البنائ
جدید النسق
جدید الورود
جدید الولاده
جدید بودن
جدیدا
جدیدالایمان
جدیدالتاسیس
جدیدالکشف
جدیدترین
جذاب
جذابیت
جذابیت داشتن
جذابیت غریزی
جذام
جذامی
جذب
جذب به طرف بالا
جذب شدن به سوی چیزی
جذب شده
جذب کردن
جذب کردن با پمپ
جذب کردن بدون بازتاب
جذب کردن دانش
جذب و پذیرش فرهنگ بخصوص
جذب و تحلیل غذا
جذبه
جذر
جذری
جر
جر آمدن
جر آوردن
جر خوردن
جر دادن
جر زدن
جر و بحث
جر و بحث کردن
جرائد
جرائم
جرات
جرات دادن
جرات داشتن
جرات کردن
جراثقال
جراثقال چنگک دار
جراثقال زنجیری
جراح
جراح پلاستیک
جراح دندانساز
جراح مغز و اعصاب
جراح وار
جراحت
جراحت درونی بدون پارگی پوست
جراحی
جراحی پلاستیک کردن
جراحی مانند
جراحی مغز و اعصاب
جرار
جرالد فورد
جراید
جراید جنجالی
جراید لندن
جرایم سایبری
جرئت کننده
جرب
جرب دار
جرب داری
جرب رطب
جربزه
جربوع
جربیل
جرثقیل
جرثقیل دستی
جرثقیل کابلی
جرثومه
جرثومه ای
جرج بوش
جرج فردریک هندل
جرج واشنگتن
جرجیس
جرح
جرح و تعدیل شدن
جرح و تعدیل کردن
جرح و تعدیل کم
جرز
جرزن
جرس
جرس خانه
جرسان
جرعه
جرعه بزرگ از مشروب الکلی
جرعه طولانی
جرعه کوچک
جرعه های کوچک خوردن
جرقابه
جرقه
جرقه الکتریکی
جرقه زدن
جرقه زنی
جرگ
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
جعبه خزانه
جفت و جور کردن واقعیت
جلسه ارتباط با مردگان
جلسه محاوره
جلسه گفت و شنود
جلوس کردن
جلوه خود نمایانه
جمنده
جنباندن ناگهانی
جنبش مدرسی
جنبه سود جویی دادن به
جنتیانا
جنجال آمیزی
جنوبگانی
جنگار
جنگپرواز
جهانگیرانه
جهشمند
جهش دادن
جهندگی داشتن
جواب دادنی
جواب قبول
جواهر کم بها
جودوسری
جور شده با خیاطی
جوراجور کردن
جوزغه
جوهر پس دادن
جوهرعصیرمعده
جوهرکرم
جکش خور
جگردیس
جیک جیک مانند