جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "د" (صفحه 15)
دست چپی
دست خالی
دست خر
دست خوردن
دست خورده
دست دادن
دست دادن با کسی
دست داشتن در
دست دانی
دست درازکردن
دست درازی
دست درازی کردن
دست دوز
دست دوستی دادن
دست دوم
دست راست
دست راست بروید
دست راستی
دست زدن
دست زدن با خشونت به
دست زدن با محبت و نرمی
دست زدن با ناشی گری به
دست زدن به
دست زدن و تحسین
دست زنی
دست ساخت
دست ساخت بنا
دست ساخت کردن
دست ساز
دست ساز کردن
دست سنگین
دست سودن
دست ش شیره ایست
دست شکسته
دست شمادردنکند
دست شویی
دست فروش مواد مخدر
دست فروشی کردن موادمخدر
دست فول
دست قلیج
دست کردن
دست کسی را خواندن
دست کسی را نگرفتن
دست کشی
دست کشیدن
دست کشیدن از
دست کشیدن از عادت و عقیده
دست کشیدن با سوگند از
دست کم
دست کم گرفتن
دست کم گیری
دست گرم کن
دست گزین کردن
دست مالی کردن
دست مالیدن
دست مالیدن به
دست مریزاد!
دست نخوردگی
دست نخورده
دست نزدنی
دست نشاندگی
دست نشانده
دست نگاه داشتن
دست نوشته
دست نوشته ای
دست نوشته خود نویسنده
دست نوشته روی پوست
دست نوشته قدیمی
دست نویس
دست نویسی
دست نیافتنی
دست و بال کسی را باز کردن
دست و بال کسی را بستن
دست و پا
دست و پا بری کردن انسان و جانور
دست و پا بسته
دست و پا چلف
دست و پا چلفت
دست و پا زدن
دست و پا زننده
دست و پا کردن
دست و پا کردن با زحمت
دست و پا گیر
دست و پا گیر شدن
دست و پاگیر
دست و پای خود را گم کردن
دست و پای خود را گم کردن هنگام صحبت
دست و پنجه نرم کردن
دست و دل باز
دست و دل بازی
دست و دل پاک
دست و دل پاکی
دست و شانه
دست وار
دست وپاچلفتی
دست ور کردن
دست ور کردن به
دست ورز
دست ورزگری
دست ورزی
دست ورزی کردن
دست ها
دست ها و پاها
دست های پر با
دست یاز
دست یازی
دست یازی به مقدسات
دست یازی شنیع کردن
دست یازی کردن
دست یازی نشده
دست یازی و ماچ کردن
دست یازیدن
دست یافت
دست یافتن
دست یافتن به
دست یافتن در اثر کوشش
دست یافتنی
دست یاور
دست یکی
دستادست
دستار
دستاس
دستان
دستان خود را به اطراف تکان دادن
دستان شناسی
دستان کسی را از پشت گرفتن و وادار به راه رفتن کردن
دستانگر
دستانی
دستاورد
دستاورد جنگی
دستاویز
دستباف
دستبافی کردن
دستبرد
دستبرد زدن
دستبرد زدن به پول
دستبرد زدن به منازل
دستبردن در
دستبند
دستبند زدن
دستبند زدن به
دستبوس
دستبوسی
دستپاچگی
دستپاچه
دستپاچه شدن
دستپاچه شدن هنگام صحبت
دستپاچه کردن
دستپاچه نشده
دستجا
دستجات
دستجات ذینفع
دستچین
دستچین شده
دستچین کردن
دستچین کننده
دستخط
دستخطی
دستخوش
دستخوش احساسات کردن
دستخوش اضطراب
دستخوش اعجاب شدن
دستخوش اعجاب کردن
دستخوش بازنشستگی
دستخوش تغییر شدن
دستخوش تناسخ شدن
دستخوش چیزی شدن
دستخوش حدسیات و اوهام شدن
دستخوش حسرت گذشته
دستخوش حوادث بودن
دستخوش حوادث شدن
دستخوش شدن
دستخوش غرور شدن
دستخوش غرور کردن
دستخوش کردن
دستخوش کردن با شتاب
دستخوش هراس و نگرانی
دسترس
دسترسی
دسترسی داشتن
دسترنج
دستره
دستش خالی نیست
دستش خوب است
دستش کج است
دستشویی بزرگ آشپزخانه
دستشویی متحرک
دستغاله
دستفروش
دستفروش اشیای تفننی و جدید
دستفروش دوره گرد
دستفروش قشون
دستفروشی
دستفروشی کردن
دستفروشی کنار خیابان
دستک
دستک زدن
دستک مساحی
دستک و دنبک
دستکاری
دستکاری شده
دستکاری کردن
دستکاری کردن با ناشیگری
دستکاری کردن جزئیات
دستکاری کردن در متن
دستکاری کردن و افزودن صورت هزینه
دستکاری و خراب کردن
دستکاری و خوشنما کردن جامه
دستکش
دستکش آستین دار
دستکش بکس
دستکش بلند
دستکش بوکس
دستکش بیس بال
دستکش جیر
دستکش چرمی
دستکش دار کردن
دستکش دست کردن
دستکش زرهی
دستکش زنانه
دستکش مشت بازی
دستکش یک انگشتی
دستگاه
دستگاه ... زنی
دستگاه آب میوه گیری
دستگاه آبفشان در تظاهرات
دستگاه آجیده کاری
دستگاه آردسازی
دستگاه اداری
دستگاه استریو
دستگاه استنسیل
دستگاه اعلام خطر حریق
دستگاه افشانگر داروی دردمیدنی
دستگاه الکترولیز
دستگاه انتقال نیرو
دستگاه بازبینی
دستگاه بازجان بخش
دستگاه بازدمش
دستگاه بازرسی مسافران
دستگاه بازشنود
دستگاه بافندگی
دستگاه برای بکار بردن رنگ
دستگاه برای به کار بردن دارو
دستگاه برش
دستگاه بستنی سازی
دستگاه بسته بندی
دستگاه به هوش آور
دستگاه بی سیم
دستگاه پرتاب
دستگاه پرس
دستگاه پنبه پاک کن
دستگاه پنبه زنی
دستگاه پول خرد
دستگاه تراش
دستگاه تغییر خط
دستگاه تقطیر
دستگاه تکثیر
دستگاه تکرارکننده
دستگاه تماشای اسلاید
دستگاه تنظیم
دستگاه تنظیم حرارت
دستگاه تنظیم سرعت در ماشین
دستگاه تنظیم فشار
دستگاه تنظیم نور
دستگاه تنفس
دستگاه تنفس مصنوعی
دستگاه تهویه
دستگاه ثبت در صندوق پول فروشگاه ها
دستگاه ثبت در کنتور
دستگاه جبری
دستگاه چکانش
دستگاه حدیده کردن مهره پیچ
دستگاه حرارت مطبوع
دستگاه حفار بخار
دستگاه حفظ حیات
دستگاه حکومت
دستگاه حمل علوفه
دستگاه خامه زنی
دستگاه خراطی
دستگاه خرد کردن فلفل
دستگاه خرد کنی
دستگاه خشک سازی
دستگاه خشک کن
دستگاه خط کشی دور زمین و غیره
دستگاه دادگستری
دستگاه داده پردازی مرکزی
دستگاه در آوردن دانه کشمش و غیره
دستگاه دست ورزی از دور
دستگاه دمزنی زیرآب
دستگاه دهدهی
دستگاه دهگانی
دستگاه رطوبت زدا
دستگاه رفت و برگشتی
دستگاه رهبری
دستگاه زلزله نگار
دستگاه زمین کنی
دستگاه زورگویی
دستگاه سکه ای
دستگاه سنباده زنی
دستگاه سنجش فشار هوا
‹
1
2
...
12
13
14
15
16
17
18
...
25
26
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return