جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "د" (صفحه 22)
دوباره یکپارچه شدن
دوباره یکپارچه کردن
دوباره!
دوبافت
دوبال
دوبالان
دوباله
دوباوری
دوبرابر
دوبرابر شدن
دوبرابر کردن
دوبرابری
دوبرگه
دوبل
دوبل کردن
دوبلکس
دوبلو شدن صدا
دوبله
دوبله کردن
دوبله کردن فیلم و نوار صوتی
دوبلین
دوبندی
دوبه
دوبه هم زن
دوبه هم زنی
دوبهم زن
دوبهم زنی
دوبیتی
دوبینی
دوپا
دوپا در یک کفش کن
دوپا را در یک کفش کردن
دوپشته
دوپنس
دوپنی
دوپوسته
دوپهلو
دوپهلو برابر
دوپهلو حرف زدن
دوپهلو گویی
دوپهلویی
دوپینگ
دوتا
دوتا به قیمت یکی
دوتا شدن
دوتا کردن
دوتایی
دوتایی بودن
دوتخمه
دوترکه
دوتریوم
دوتکه
دوجانبه
دوجنسه
دوجنسیتی
دوجوری
دوجین
دوجینی
دوچرخه
دوچرخه آبی
دوچرخه دونفره
دوچرخه راندن بدون پا زدن
دوچرخه سوار
دوچرخه سواری
دوچرخه سواری کردن
دوچرخه صحرایی
دوچرخه موتوری
دوچشمه
دوچندان
دوچندان شدن
دوچندان شده
دوچندان کردن
دوچندانی
دوحرفی
دوحه
دوخال
دوخت
دوخت تزئینی
دوخت زنجیری
دوخت گرفتن
دوخت و دوز
دوختگر
دوختن
دوختن با مفتول کاغذ دوز
دوختن با میخ دو سر
دوختن به
دوخته
دوخته فروش
دوخله
دوخم
دود
دود آتش
دود آکند کردن
دود آهنج
دود اگزوز
دود بیرون دادن
دود پرده
دود چراغ خوردن
دود چیزی به چشم خود رفتن
دود دادن
دود دادن ماهی
دود زدگی
دود زده
دود زده کردن سطح چیزی
دود کردن
دود کشیدن لوله بخاری
دود مانند
دود متصاعد کردن
دود مه
دود و بخار
دود و بوی بخور
دود و دم
دود یاب
دودآب
دودآب شدگی
دودآفرین
دودآکنی
دودآلود
دودچراغ خوردن
دودخانه برای دود دادن گوشت و ماهی
دودراه
دودرجه ای
دودرصد
دودزا
دودست
دودست لباس
دودستان
دودستگی
دودستی
دودشدن
دودکش
دودکش اتومبیل
دودکش بخاری یا اجاق
دودکش بلند
دودکش پاک کن
دودکش فلزی
دودکش کارخانه و کشتی و لوکوموتیو
دودکمه
دودگرفتگی
دودگیر
دودل
دودل بودن
دودلانه
دودلی
دودلی کردن
دودم
دودمان
دودمان شناس
دودمان شناسی
دودمان فرمانروایان
دودمان نامه
دودمانی
دودو
دودوزه باز
دودوزه بازی کردن
دوده
دوده ای
دوده چراغ در ساختن رنگ و مرکب
دوده زده
دوده فام
دوده کربن
دوده گرفته
دودی
دودی کردن گوشت
دودی کردن ماهی
دور
دور آگاهی
دور اختر
دور از
دور از انظار
دور از بدن
دور از جاده
دور از خط استوا
دور از دسترس
دور از دسترسی
دور از ساحل
دور از شان
دور از عقل
دور از عقل سلیم
دور از محلی
دور از مد نظر
دور از مرکز
دور از میهن
دور از واقعیت
دور از هدف
دور از هم
دور افتادگی
دور افتادن
دور افتاده
دور افتاده ترین
دور افتاده کردن
دور افکنده
دور افکنه
دور انداختن
دور انداختن چند ورق و گرفتن ورق تازه به جای آن
دور انداختنی
دور انداز
دور اندیش
دور اندیشانه
دور اندیشی
دور بر
دور برد
دور برگردان
دور پردازش
دور تا دور
دور تاب
دور تحریرگر
دور تسلسل
دور تنه درخت
دور جنبانی
دور چاپگر
دور چشمان را چروک انداختن
دور چوگان زنی
دور چیزی خط کشیدن
دور چیزی را گرفتن
دور چیزی گشتن
دور دست
دور دست ترین
دور دستی
دور روابط
دور زخم
دور زدن
دور زدن جناح دشمن
دور زدن روی دایره
دور زدن سریع دور محور
دور زدن یک مانع
دور سر گردانی
دور سفید تایر اتومبیل
دور سنج
دور شدن
دور شده
دور فرتور
دور فرمان
دور کامل
دور کردن
دور کردن حریف با مشت جلو آورده
دور کمر
دور گرداندن مایع
دور گشتن
دور گشتن در جستجوی طعمه
دور گو
دور گیر
دور لگام
دور میدان در مسابقات
دور نشدن از
دور نگاشت
دور و بر
دور و دراز
دور و محو شدن
دور واپاد
دور هم
دور هم جمع شدن
دور همدردی
دورآگاه
دورآگاهانه
دورادور
دورادور چیزی را گرفتن
دورازمیهن
دورافکندنی
دورافکنی
دوران
دوران آسیب رسانی
دوران آغازین هر چیز
دوران اختیارات کشیش
دوران استراحت
دوران اسقفی
دوران افول
دوران اقامت
دوران انتخابات
دوران انتظار
دوران انتقاد
دوران انحطاط
دوران اولیه هر چیز
دوران بارندگی
دوران برنگ
دوران بروبرو
دوران بندی
دوران بی بندوباری
دوران پاپی
دوران پادشاهی
دوران پر فعالیت
دوران پزشکی مقیم
دوران پیری
دوران پیش از بلوغ
دوران تصدی
دوران تصدی پاپ
دوران تصدی مطران
دوران جنگ
دوران خاموشی
دوران خدمت
دوران خدمت سربازی
دوران خدمت شهردار
دوران خدمت کشیش
دوران خدمت نظام
دوران خفتگی
دوران خواستگاری
دوران خوشگذرانی
دوران دختری
دوران دستیاری
دوران دگرگونی جسمی
‹
1
2
...
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
جعبه خزانه
جفت و جور کردن واقعیت
جلسه ارتباط با مردگان
جلسه محاوره
جلسه گفت و شنود
جلوس کردن
جلوه خود نمایانه
جمنده
جنباندن ناگهانی
جنبش مدرسی
جنبه سود جویی دادن به
جنتیانا
جنجال آمیزی
جنوبگانی
جنگار
جنگپرواز
جهانگیرانه
جهشمند
جهش دادن
جهندگی داشتن
جواب دادنی
جواب قبول
جواهر کم بها
جودوسری
جور شده با خیاطی
جوراجور کردن
جوزغه
جوهر پس دادن
جوهرعصیرمعده
جوهرکرم
جکش خور
جگردیس
جیک جیک مانند