جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.
امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن
فهرست
فهرست
ورود یا ثبتنام
دیکشنری
مترجم
AI
نرمافزارها
نرمافزار اندروید
مشاهده
نرمافزار آیاواس
مشاهده
افزونهی کروم
مشاهده
راهنما
تماس با ما
دربارهی ما
خرید اشتراک
وبلاگ
لغات من
الف
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
لیست الفبای فارسی: حرف "و" (صفحه 7)
وادار شده
وادار کردن
وادار کردن از راه تطمیع
وادار کردن از راه رشوه
وادار کردن با استفاده از مقام
وادار کردن با تهدید
وادار کردن با حیله
وادار کردن با مهارت
وادار کردن با نوازش
وادار کردن به طور ناگهان
وادار کردن به کارهای بد
وادار کردن به کاری
وادار کردن به هجرت
وادار کردنی
وادار کننده
وادارساز
وادارسازی
وادارسازی به عمل خلاف
وادارگر
واداری
واداشتگی
واداشتن
واداشتن با استدلال
واداشتن با حیله
واداشتن با مهارت
واداشتن بچه به آروغ با زدن دست به پشت او
واداشتن به کاری
واداشتن به کاری با چرب زبانی
واداشتن در قانون
واداشته کردن
واداشتی
وادریابی
وادنگ
وادویل
وادی
وادی خاموشان
وادی خاموششان
وادیج
وار
واراز کردن
وارازی
واراهانه
واراهگی
واراهه کردن
واراهی
وارث
وارث بلافصل
وارث بودن
وارث خود کردن
وارث شدن
وارث مسلم
وارث مقام
وارث مقامی شدن
وارث مقدر
وارد
وارد آوردن
وارد آوردن خسارت و تلفات
وارد آوردن ضربه
وارد بودن
وارد به
وارد به سیاست
وارد به شغل
وارد به فعالیتی
وارد به کار
وارد پایانه شدن بدون بار
وارد پایانه شدن بدون مسافر
وارد جزئیات شدن
وارد خدمت نظام شدن
وارد خدمت نظام کردن
وارد در استدلال
وارد شدن
وارد شدن با بی ادبی
وارد شدن با زرنگی
وارد شدن با شکستن قفل
وارد شدن بدون بلیط
وارد شدن بدون دعوت
وارد شدن به دانشگاه
وارد شدن به زور
وارد شدن به طور ناخوانده
وارد شدن به کلیسا
وارد شدن در
وارد شدن در مکالمه دیگران
وارد شدنی
وارد شونده
وارد کاری شدن
وارد کردن
وارد کردن به کاری
وارد کردن تلفات
وارد کردن در چیزی
وارد کردن در خلاصه ی پرونده
وارد کردن در فهرست
وارد کردن در لیست
وارد کردن کالا
وارد کردن نام کسی در فهرست
وارد کندو شدن
وارد کننده ی کالا
وارد ندانستن
واردات
واردشخصیات شدن
واردین
وارس
وارستگی
وارستن
وارسته
وارسته سازی
وارسته کردن
وارسی
وارسی کردن
وارسی کردن با دقت
وارسی کردن با دقت زیاد
وارسی کردن به دقت
وارسیدن
وارفتگی
وارفتن
وارفتنی
وارفته
وارفته کردن
وارن هاردینگ
وارنولین
وارو
وارو خوانه
وارو زدن
وارو شمار
وارو واژه
وارو-
واروفرتور
واروک
وارون
وارون پذیر
وارون رفتن
وارون روی
وارون رویداد
وارون سازی
وارون کردن
وارون گردی
وارون نشدنی
وارون نکردنی
وارون وار
وارونش
وارونگان
وارونگی
وارونمایی کردن
وارونه
وارونه شدن
وارونه کردن
وارونه و برابر
وارونه واداشتن
وارونی
واروی دستی در حرکات آکروباتی
واره
واره ای
واری
واریته
واریخت
واریختن
واریخته
واریز
واریز کردن
واریز کردنی
واریز نشده
واریزاندن ساختمان
واریزه
واریزی
واریسی
وازدگی
وازدن
وازدن به طور ناگهان و با شدت
وازده
وازده در اثر افراط در عشرت
وازده شدن
وازده کردن
وازده کردن از شدت سیری
وازکتومی
وازلین
وازلین زرد
وازنش
وازنشی
وازننده
وازننده به طور زننده
وازنی
واژ افزایی کردن
واژ نامه نویسی
واژآما
واژآمایی
واژبندی
واژپردازی
واژک
واژگان
واژگانی
واژگزینی
واژگنج
واژگون
واژگون سازی حکومت
واژگون شدن
واژگون شدن قایق و کشتی
واژگون کردن
واژگون کردن قایق و کشتی
واژگونگی
واژگونه
واژگونی
واژگویی
واژنامه نویس
واژه
واژه آرایی
واژه اسکاتلندی
واژه افزایی
واژه انگیزی
واژه اول
واژه ای
واژه بخشی
واژه بندی
واژه به واژه
واژه پرداز
واژه پردازی
واژه تعجبی
واژه تک منظوره
واژه تک هجایی
واژه جفته
واژه چند هجایی
واژه چهار حرفی
واژه دو سویه
واژه دورگه
واژه دوگانه
واژه دهان پیچ
واژه روستایی
واژه زاید
واژه شایسته
واژه شناسی
واژه فنی
واژه قبیح
واژه قرضی
واژه کاملا بجا
واژه کری
واژه کوری
واژه گروه
واژه گزینی
واژه مثبت
واژه محلی
واژه مختصر شده
واژه نامه
واژه نامه جامع
واژه نقش نما
واژه نو
واژه ها را عوض کردن
واژه ها و اصطلاحات حرفهی بخصوص
واژه ها و اصطلاحات شغل بخصوص
واژه ها و جملات آگهی تجارتی
واژه های درودآمیز در آغاز نامه
واژه های مکرآمیز
واژه هم قافیه با واژه دیگر
واژه هم معنا
واژه همبسته ساز
واژه همبند
واژه ی زده شده
واژه ی شگفتی نما
واژه ی غلط
واژه ی فرانسوی
واژه ی قدیمی
واژه ی قلم خورده
واژه ی مبهم
واژه ی محدود نکننده
واژه ی وصفی
واژه ی ویژه انگلیسی کانادایی
واژه ی یونانی
واژه یک کاره
واژی
واس
واساختن
واسازی
واسازی کردن
واسپاردن
واسپارش
واسپاری
واسپرده کردن مسئولیت و مالکیت
واسرال کردن
واسرالی
واسرشتن
واسرنگ
واسرنگش
واسرنگیدن
واسرنگیدنی
واسط
واسطه
واسطه حسابی
واسطه کاری کردن
واسطه معاملات
واسع
واسکازین
واسل
واسل نوشیدن
واسنجی
واسو شدن
واسو کردن
واسویی
واسی
واشام
واشان
واشتاب
واشتاب کردن
واشخوار
‹
1
2
3
4
5
6
7
8
9
10
...
13
14
›
لغات تصادفی
اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!
tie
sheep
horse
road
fish
bucket
chip
can
leg
ice
skiing
bullet
square
back
board
bush
gold
return