امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Attach

əˈtætʃ əˈtætʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    attached
  • شکل سوم:

    attached
  • سوم‌شخص مفرد:

    attaches
  • وجه وصفی حال:

    attaching

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
ضمیمه کردن، پیوستن، چسباندن، پیوست کردن، الصاق کردن، بستن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A wooden table with benches attached to it.
- میز چوبی با نیمکت‌هایی که به آن متصل هستند.
- a book on the cover of which a picture had been attached
- کتابی که روی جلد آن عکس چسبانده شده بود
- to attach oneself to
- خود را وصل کردن یا چسباندن به
verb - transitive
گذاشتن
- I attach great importance to this news.
- اهمیت زیادی برای این خبر قائلم.
verb - transitive
دلبسته شدن، دلبستگی پیدا کردن، وابسته
- Gradually, he became attached to his nurse.
- به‌تدریج نسبت به پرستار خود دلبستگی پیدا کرد.
- the advantages that attach to wealth
- مزایای وابسته به ثروت
verb - transitive
حقوق (حقوق) ضبط کردن (ملک به دستور دادگاه)، توقیف کردن، حکم توقیف ملک صادر کردن، توقیف شدن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
verb - transitive
(امضا یا مهر یا تبصره و غیره) افزودن
- Please attach your signature here.
- لطفاً اینجا را امضا کنید.
verb - transitive
(ارتش) موقتاً به یگان دیگری منتقل کردن (سربازان یا رسته ها)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد attach

  1. verb join, fasten
    Synonyms:
    add adhere affix annex append bind connect couple fix hitch on hitch up hook on hook up latch onto link make fast prefix rivet secure slap on stick tag on tie unite
    Antonyms:
    detach disconnect disjoin remove separate sever unfasten
  1. verb socially join
    Synonyms:
    accompany affiliate associate become associated with combine enlist join forces with latch onto sign on with sign up with unite with
    Antonyms:
    disjoin disunite divorce
  1. verb attribute, ascribe
    Synonyms:
    allocate allot appoint assign associate connect consign designate detail earmark impute invest with lay name place put second send
    Antonyms:
    disunite take away

Collocations

لغات هم‌خانواده attach

  • verb - transitive
    attach

ارجاع به لغت attach

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «attach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/attach

لغات نزدیک attach

پیشنهاد بهبود معانی