امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Attachment

əˈtætʃmənt əˈtætʃmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    attachments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
الصاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
وابستگی، تعلق، ضمیمه، دنبال، ضبط، حکم، دلبستگی
- This bone serves as an attachment for the muscles of the wing.
- این استخوان عضلات بال را به‌هم مرتبط می‌کند.
- She developed a strong attachment to Mohsen.
- او نسبت به محسن دلبستگی شدیدی پیدا کرد.
- their attachment to the liberal wing
- وابستگی آنان به جناح لیبرال
- This vacuum cleaner has a special attachment for curtains.
- این جاروبرقی وسیله‌ی مخصوصی برای (تمیز کردن) پرده‌ها دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد attachment

  1. noun fastening
    Synonyms:
    adapter bond clamp connection connector coupling fastener joint junction link tie
  1. noun something joined, fastened to another
    Synonyms:
    accessory accoutrement adapter addition adjunct annex appendage appurtenance auxiliary extension extra fitting fixture part supplement
  1. noun affection, high regard
    Synonyms:
    affinity amore attraction bond case crush devotion fidelity fondness friendship hankering liking love loyalty partiality possessiveness regard shine tenderness weakness yen
    Antonyms:
    alienation animosity aversion dislike divorce enmity estrangement hate hatred opposition

لغات هم‌خانواده attachment

ارجاع به لغت attachment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «attachment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/attachment

لغات نزدیک attachment

پیشنهاد بهبود معانی