امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Baseborn

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
حرام‌زاده، پست، فرومایه، بدگهر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Even though he was baseborn, he gained wealth and position.
- با آنکه اصل و نسبی نداشت به جاه و مقام رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد baseborn

  1. adjective Born to parents who are not married to each other
    Synonyms:
    bastard illegitimate misbegotten natural spurious unlawful
  1. adjective Lacking high station or birth
    Synonyms:
    base humble lowly common déclassé declassed ignoble mean plebeian unwashed vulgar shabby-genteel

ارجاع به لغت baseborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baseborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baseborn

لغات نزدیک baseborn

پیشنهاد بهبود معانی