امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bit

bɪt bɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل سوم:

    bitten
  • سوم‌شخص مفرد:

    bites
  • وجه وصفی حال:

    biting
  • شکل جمع:

    bits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable informal A2
کمی، قدری، مقداری، ذره‌ای، تا حدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a bit tired
- کمی خسته
- He’s a bit shy.
- کمی خجالتی است.
- She tries to do a bit of exercise every day.
- او سعی می‌کند هر روز کمی ورزش کند.
- wait a bit
- قدری صبر کن
- Add a bit of salt!
- یک ذره نمک بزن!
- His father is a bit deaf.
- پدرش تا حدی کر است.
- It sounds a bit complicated to me.
- به نظرم کمی پیچیده می‌آید.
- Our room was a bit of a mess.
- اتاقمان کمی درهم‌ریخته و کثیف بود.
- You were a bit late!
- کمی دیر کردی!
- Can't you stay for a bit?
- آیا نمی‌توانی قدری بمانی؟
- I am not a bit tired.
- ذره‌ای خسته نیستم.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
(قطعه‌ای که در دهان اسب جای می‌گیرد) عنان، لگام، زمام
- The first bits were made of rope, bone, horn, or hardwood.
- عنان‌های نخستین از طناب، استخوان، شاخ یا سخت‌چوب ساخته شده بودند.
- metal bit
- لگام اسب
abbreviation noun countable
کامپیوتر (binary digit) بیت (یک عدد در دستگاه اعداد دودویی و یکای اندازه‌گیری داده در رایانه است و هر ۸ بیت معادل ۱ بایت است. بیت کوچک‌ترین واحد داده در ذخیره و بازیابی داده در رایانه است) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- a 32-bit computer
- رایانه‌ی ۳۲ بیتی
- a 16-bit processor
- پردازنده‌ی ۱۶ بیتی
- The total memory is approximately 64,000 bits.
- کل حافظه تقریباً ۶۴۰۰۰ بیت است.
- The bit is not defined in the International System of Units (SI).
- بیت در دستگاه بین‌المللی یکاها (SI) تعریف نشده است.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی قدیمی هر سکه‌ی کم‌ارزش
- a sixpenny bit
- سکه‌ی شش پنسی
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی قدیمی دوازده‌ونیم سنت (هیچ‌وقت سکه‌ای با این ارزش ضرب نشد و تنها در گفت‌وگوهای غیررسمی کاربرد داشت)
- two bits
- بیست‌و‌پنج سنت
- four bits
- پنجاه سنت (=نیم دلار)
noun countable
سرمته، سری مته
- a sharp bit
- سرمته‌ی تیز
- I bought a few bits.
- تعدادی سری مته خریدم.
noun countable
سینما و تئاتر نقش کوتاه یا کم‌اهمیت
- a bit role
- نقش کوتاه
- bit players
- هنرپیشه‌های نقش کم‌اهمیت
abbreviation
(BIT) (Bachelor of Information Technology) لیسانس/کارشناسی فناوری اطلاعات (=آی‌تی)
- I hold a BIT.
- لیسانس آی‌تی دارم.
- BIT degree
- مدرک کارشناسی فناوری اطلاعات
verb - intransitive verb - transitive
زمان گذشته‌ی ساده فعل bite
- He bit his tongue.
- زبانش را گاز گرفت.
- He bit into the apple.
- سیب را گاز زد.
verb - transitive
عنان را در دهان اسب قرار دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bit

  1. noun tiny piece
    Synonyms:
    atom butt chicken feed chip chunk crumb dab dash division dollop dose dot driblet droplet end excerpt flake fraction fragment grain iota item jot lick lump mite modicum moiety molecule morsel niggle parcel part particle peanuts pinch portion sample scale scintilla scrap section segment shard share shaving shred slice sliver smidgen snatch snip snippet specimen speck splinter sprinkling stub stump taste tittle trace trickle
    Antonyms:
    whole
  1. noun short period of time
    Synonyms:
    instant jiffy little while minute moment second space spell stretch tick while
  1. noun computer information
    Synonyms:
    0 1 binary digit binary unit data

Collocations

  • for a bit

    برای مدتی کوتاه، کمی

Idioms

  • a bit much

    عملاً، در حقیقت خیلی، زیاده، بیش‌از‌حد

  • bits and pieces

    جسته‌گریخته، تکه‌های کوچک و بزرگ، بخش‌هایی، تکه‌هایی، خرده‌ریز، خرت‌وپرت

  • hair of the dog (that bit one)

    (عامیانه) مشروب الکلی که برای از بین بردن خماری صبحگاهی نوشیده می‌شود

  • at the bit champing

    1- (اسب) دهنه را جویدن (پی‌درپی و با سروصدا) 2- بی‌قراری کردن، بی‌صبر و قرار شدن

ارجاع به لغت bit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bit

لغات نزدیک bit

پیشنهاد بهبود معانی