تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلو دهان خود را گرفتن، از حرف زدن خودداری کردن
بریدن، فرورفتن در
bite off more than one can chew
لقمهی بزرگتر از دهان خود برداشتن، بیشتر از توانایی خود کاری را به عهده گرفتن
سختی چیزی را با شجاعت به جان خریدن، رنجی را با شکیبایی پذیرفتن، دل را به دریا زدن، خم به ابرو نیاوردن، دندان روی جگر گذاشتن، سوختن و ساختن
(عامیانه) حقناشناسی کردن، نمکنشناسی کردن، نمک خوردن و نمکدان شکستن
his bark is worse than his bite
هارتوپورت او زیاد است، اهل عمل نیست، ولی سر و صدایش زیاد است
مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
برای دریافت وام یا هدیه یا رشوه فشار آوردن، اصرار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bite» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bite