با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Boot Up

bʊt ʌp buːt ʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb B2
کامپیوتر روشن کردن، بالا آمدن، راه‌اندازی کردن، بوت کردن
- It takes a few minutes to boot up the gaming console.
- چند دقیقه طول می‌کشد تا کنسول بازی راه‌اندازی شود.
- Don't forget to boot up the system before using the printer.
- فراموش نکنید که قبل‌از استفاده از چاپگر، سیستم را روشن کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت boot up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boot up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boot-up

لغات نزدیک boot up

پیشنهاد بهبود معانی