امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Brush

brʌʃ brʌʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    brushed
  • شکل سوم:

    brushed
  • سوم‌شخص مفرد:

    brushes
  • وجه وصفی حال:

    brushing
  • شکل جمع:

    brushes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
برس، قلم‌مو، فرچه (که از آن برای صاف کردن موها یا تمیز کردن اشیا یا رنگ‌آمیزی و غیره استفاده می‌شوند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a soft brush
- برس نرم
- hairbrush
- برس موی سر
- clothes brush
- برس (=پرزگیر) لباس
noun
انگلیسی بریتانیایی برس‌کاری (تمیز کردن با برس یا فرچه)
- Your shoes need a good brush.
- کفش‌هات یه برس‌کاری خوب می‌خواد.
- Give your hair a brush.
- یه برس به موهات بزن.
noun countable
لمس (سریع و سطحی)، تماس سطحی (معمولاً به‌صورت singular می‌آید)
- He felt the brush of her hand on his.
- لمس دستش را روی دست خود احساس کرد.
- a gentle brush
- لمس ملایم
noun uncountable
انگلیسی آمریکایی بوته‌زار، علف هرزه
- She walked through the brush.
- از میان بوته‌زار گذشت.
- The brush covered the entire hillside.
- بوته‌زار تمام دامنه‌ی تپه را پوشانده بود.
noun countable
جانورشناسی دم (قلم‌مویی) (به‌ویژه دم روباه) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده
- The fox had a beautiful brush.
- آن روباه دم زیبایی داشت.
- The brush of the fox brushed the ground as it ran.
- دم روباه هنگام دویدن زمین را جارو می‌کرد.
- brushtail possum
- صاریغ‌ دم‌قلم‌مویی
verb - intransitive verb - transitive
لمس کردن (سریع و سطحی یا از روی بی‌احتیاطی)
- Her lips gently brushed his cheek.
- لب‌هایش به‌آرامی گونه‌ی او را لمس کرد.
- The child's long hair brushed her mother's arm.
- موی بلند کودک بازوی مادرش را نوازش می‌داد.
verb - transitive
کنار زدن، پاک‌ کردن (با دست و غیره)
- Tears welled up in his eyes and he brushed them aside with his handkerchief.
- اشک در چشمانش جمع شد و او با دستمال آن را پاک کرد.
- My mother brushed away a tear.
- مادرم اشکش را پاک کرد.
- She brushed aside the hair from her eyes.
- موها را از جلو چشمانش کنار زد.
verb - transitive
برس زدن (چیزی)، مسواک زدن، شانه کردن، تمیز کردن (چیزی) (با برس)
- Brush your teeth after each meal.
- دندان‌های خود را پس از هر خوراک مسواک بزنید.
- Brush my hair, Petra, it feels so nice.
- پترا، موهام رو شونه کن، خیلی لذت‌بخشه.
- She was brushing her hair hastily.
- با شتاب موی خود را برس می‌زد.
noun countable
مواجهه، کشمکش، برخورد، رویارویی (کوتاه)
- a brush with the law
- برخورد کوتاه با قانون
- a brush with disaster
- مواجهه با فاجعه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brush

  1. noun tool with bristles for cleaning
    Synonyms:
    besom broom hairbrush mop polisher sweeper toothbrush waxer whisk
  1. noun fight
    Synonyms:
    clash conflict confrontation encounter engagement fracas rub run-in scrap set-to skirmish tap touch tussle
  1. noun scrappy bushes
    Synonyms:
    boscage bracken brushwood chaparral coppice copse cover dingle fern gorse grove hedge scrub sedge shrubbery spinney thicket undergrowth underwood
  1. verb touch lightly
    Synonyms:
    caress contact flick glance graze kiss scrape shave skim smooth stroke sweep tickle
  1. verb clean, prepare by whisking
    Synonyms:
    buff clean paint polish sweep wash whisk wipe

Phrasal verbs

  • brush aside

    اهمیت ندادن، نادیده گرفتن، کنار گذاشتن، کم‌محلی کردن، بی‌توجهی کردن، از سر باز کردن، (در جدل‌ها و کشمکش‌های سیاسی) جارو کردن

  • brush down

    (باضربه‌های تند و سطحی) ماهوت پاک‌کن کشیدن

  • brush off

    از سر باز کردن، کم‌محلی کردن

  • brush up

    معلومات خود را تجدید کردن، دوره کردن، مرور کردن، دوباره خواندن

  • brush up on

    (تجدید یادگیری مطالبی که بخشی از آن‌ها ممکن است فراموش شده باشد) مرور کردن

Collocations

  • brush past

    (با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن

  • carbon brush

    برق‌گیر، جاروبک کربن، زغال دینام

Idioms

سوال‌های رایج brush

معنی brush به فارسی چی میشه؟

واژه "brush" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه و موقعیت می‌تواند به اشکال مختلفی استفاده شود. در ادامه به بررسی معانی مختلف این کلمه و نکات جالب آن خواهیم پرداخت.

معانی مختلف "brush"

1. مسواک زدن (to brush): یکی از معانی اصلی "brush" به عمل تمیز کردن دندان‌ها اشاره دارد. در این زمینه، "to brush one's teeth" به معنای مسواک زدن دندان‌ها است. این عمل به عنوان یک عادت بهداشتی مهم در زندگی روزمره شناخته می‌شود.

2. برس (a brush): "brush" به معنای یک ابزار برای نقاشی، تمیز کردن یا آرایش کردن نیز به کار می‌رود. برس‌ها معمولاً از دسته‌ای با الیاف نرم یا سخت ساخته می‌شوند و می‌توانند برای مصارف مختلفی مانند نقاشی، آرایش یا تمیز کردن استفاده شوند.

3. نقاشی (to brush): در هنر، "brush" به معنای استفاده از برس برای نقاشی است. هنرمندان معمولاً از برس‌های مختلف با اندازه‌ها و شکل‌های گوناگون برای ایجاد جزئیات و تکنیک‌های مختلف در آثار خود استفاده می‌کنند.

4. تکان دادن یا لمس کردن (to brush against): این واژه همچنین می‌تواند به معنای تماس یا برخورد سطحی با چیزی باشد. به عنوان مثال، "I brushed against the wall" به معنای "به دیوار برخورد کردم" است.

5. برخورد سطحی (a brush with): این اصطلاح به معنی برخورد یا تجربه‌ای کوتاه و سطحی با چیزی است. مثلاً "a brush with fame" به معنای تجربه‌ای گذرا از شهرت است.

نکات جالب درباره "brush"

- روابط فرهنگی: در فرهنگ‌های مختلف، برس‌ها و ابزارهای مشابه به طرق مختلف استفاده می‌شوند. در برخی فرهنگ‌ها، برس‌ها به عنوان نماد زیبایی و دقت به کار می‌روند.

- تاریخچه: استفاده از برس به دوران‌های باستان برمی‌گردد. مصریان باستان از برس‌های ساخته شده از نی برای آرایش و تمیز کردن استفاده می‌کردند.

- نقاشی و هنر: در دنیای هنر، نوع و کیفیت برس تأثیر زیادی بر نتیجه نهایی کار هنری دارد. هنرمندان با استفاده از برس‌های مختلف می‌توانند احساسات و تکنیک‌های خاصی را در آثار خود به تصویر بکشند.

- تکنیک‌های مختلف: در نقاشی، تکنیک‌های مختلفی مانند "dry brushing" و "wet brushing" وجود دارد که به نوع استفاده از برس و رنگ بستگی دارد. هر تکنیک می‌تواند نتیجه متفاوتی را به همراه داشته باشد.

- محصولات بهداشتی و آرایشی: امروزه برس‌ها در صنعت آرایش و بهداشت نیز کاربرد گسترده‌ای دارند. از برس‌های آرایشی برای ایجاد ظاهری زیبا تا برس‌های مخصوص مو که برای حالت‌دهی به موها استفاده می‌شوند.

ارجاع به لغت brush

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brush» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brush

لغات نزدیک brush

پیشنهاد بهبود معانی