با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Chunk

tʃʌŋk tʃʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    chunks

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه (درمورد سنگ و یخ و چوب)، (مجازاً) کنده، مقدار قابل‌توجه
- a chunk of meat
- یک شقه گوشت
- They were hammering pieces off a big chunk of ice.
- آن‌ها با چکش تکه‌هایی را از یک قطعه‌ی بزرگ یخ جدا می‌کردند.
- a chunk of cool watermelon
- یک قاچ هندوانه‌ی سرد
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chunk

  1. noun mass, slab of something
    Synonyms: block, clod, dollop, glob, gob, hunk, lump, nugget, part, piece, portion, wad

ارجاع به لغت chunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/chunk

لغات نزدیک chunk

پیشنهاد بهبود معانی