با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clout

klaʊt klaʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    clouts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive informal
ضربه زدن، کتک زدن، مشت زدن
- She clouted the mosquito that was buzzing around her head.
- به پشه‌ای که دور سرش وزوز می‌کرد، ضربه زد.
- The teacher clouted the student on the back for misbehaving in class.
- معلم به پشت دانش‌آموز به‌دلیل بدرفتاری در کلاس مشت زد.
verb - transitive informal
ورزش محکم زدن، ضربه زدن (در کریکت یا بیسبال)
- She clouted the baseball over the fence with a powerful swing.
- او توپ بیسبال را با یک قوس نیرومند از روی حصار ضربه زد.
- The player clouted the cricket ball, sending it soaring into the stands.
- بازیکن به توپ کریکت محکم زد و آن را به سکوها رساند.
noun uncountable
قدرت، نفوذ، برتری، برش
- He has a lot of clout in the Ministry.
- در وزارت‌خانه خیلی برش دارد.
- He gained clout within the organization by successfully leading major projects.
- او با رهبری موفق، پروژه‌های بزرگ در سازمان نفوذ پیدا کرد.
noun countable informal
ضربه‌ی سنگین، مشت، کتک
- He aimed a clout at the old tree, venting his frustration.
- او مشتی به درخت کهن‌سال زد و ناراحتی خود را تخلیه کرد.
- She gave the door a hard clout, trying to jar it open.
- او به در ضربه‌ی محکمی زد و سعی کرد آن را باز کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clout

  1. noun power
    Synonyms: authority, influence, prestige, pull, standing, sway, weight
  2. verb hit
    Synonyms: blow, box, clip, clobber, cuff, rap, slap, smack, sock, strike, thump, wallop, whack

ارجاع به لغت clout

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clout» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clout

لغات نزدیک clout

پیشنهاد بهبود معانی