با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clumsiness

ˈklʌmzinəs ˈklʌmzinəs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    clumsinesses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
(رفتار) بدون تفکر، ناشی‌گری، خام‌دستی
- With her usual clumsiness, she had opened her mouth and upset everyone.
- با رفتار بدون تفکر معمولش، دهانش را به سخن گشوده بود و همه را از خود رنجاند.
- The minister displayed a political clumsiness that his opponents exploited.
- وزیر ناشی‌گری سیاسی را از خود نشان داد که سبب شد مخالفانش از آن علیه او استفاده کنند.
noun uncountable
(رفتار) بدون کنترل، بی‌دست‌وپایی، دست و پا چلفتی بودن، (عامیانه) چلمنگ بودن
- To compound my clumsiness, I accidentally knocked over my bottle of water.
- به‌طور تصادفی بطری آب خودم را به زمین انداختم تا دست و پا چلفتی بودن خودم را بیشتر نشان دهم.
- His symptoms included stiffness, slowness and clumsiness.
- انعطاف‌ناپذیری، کندی و چلمنگی از نشانه‌های او بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clumsiness

  1. noun maladroitness
    Synonyms: ineptitude, ungainliness, heavy-handedness, awkwardness

ارجاع به لغت clumsiness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clumsiness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clumsiness

لغات نزدیک clumsiness

پیشنهاد بهبود معانی