با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Clutches

ˈklʌtʃəz ˈklʌtʃəz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clutched
  • شکل سوم:

    clutched
  • وجه وصفی حال:

    clutching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural C2
چنگال، چنگ، مشت، قدرت
- They are not beyond the clutches of the courts.
- توان آن‌ها فراتر از بازوان قدرت دادگاه نیست.
- in the clutches of criminals
- در چنگ مجرمان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clutches

  1. noun personal power
    Synonyms: claws, control, custody, grasp, grip, hands, keeping, possession, sway

ارجاع به لغت clutches

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clutches» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clutches

لغات نزدیک clutches

پیشنهاد بهبود معانی