امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Coincide

ˌkoʊɪnˈsaɪd ˌkəʊənˈsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    coincided
  • شکل سوم:

    coincided
  • سوم‌شخص مفرد:

    coincides
  • وجه وصفی حال:

    coinciding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C2
هم‌زمان بودن، باهم روی دادن، منطبق شدن، در یک زمان اتفاق افتادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Khoozestan's western boundary coincides with Arvand Rood's course.
- مرز غربی خوزستان منطبق با کرانه‌ی اروندرود است.
- This year Nowruz coincides with a day of martyrdom.
- امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.
- Our arrival coincided with her departure.
- ورود ما با عزیمت او هم‌زمان بود.
- Our interests coincide.
- علایق ما شبیه است.
- The political ideas of that (married) couple coincide completely.
- عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملاً متوافق‌اند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد coincide

  1. verb go along with; coexist
    Synonyms:
    accompany accord acquiesce agree be concurrent befall be the same come about concert concur correspond equal eventuate harmonize identify jibe match occur simultaneously quadrate square sync synchronize tally
    Antonyms:
    clash deviate differ disagree diverge mismatch

ارجاع به لغت coincide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «coincide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/coincide

لغات نزدیک coincide

پیشنهاد بهبود معانی