امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Compensation

ˌkɑːmpenˈseɪʃn ˌkɒmpənˈseɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    compensations

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C1
جبران، تلافی، پاداش، غرامت، تاوان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- If you are killed, your family can get compensation.
- اگر کشته شوی بازماندگانت خسارت خواهند گرفت.
- The insurance company provided compensation to cover the cost of the car accident.
- شرکت بیمه برای پوشش هزینه‌ی تصادف ماشین غرامت پرداخت کرد.
- The employee felt that their compensation did not adequately reflect their contributions to the company.
- کارمند احساس کرد که جبران خدمات آن‌ها به قدر کافی زحماتشان برای شرکت را نشان نمی‌دهد.
- compensation structure
- ساختار جبران خدمات
noun uncountable
کسب‌وکار جبران خدمات
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد compensation

  1. noun repayment; rectification
    Synonyms:
    advantage allowance amends atonement benefit bonus bread consideration counterclaim coverage damages defrayal deserts earnings fee gain honorarium indemnification indemnity meet pay payment payoff premium profit quittance reciprocity reckoning recompense recoupment redress reimbursement remittal remittance remuneration reparation reprisal requital restitution reward salary salt satisfaction scale settlement shake stipend take take-home wage
    Antonyms:
    damage deprivation fine forfeiture loss penalty

لغات هم‌خانواده compensation

  • noun
    compensation

ارجاع به لغت compensation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «compensation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/compensation

لغات نزدیک compensation

پیشنهاد بهبود معانی