با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Conductor

kənˈdʌktər kənˈdʌktə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    conductors

توضیحات

همچنین در معنای دوم می‌توان از guard به‌‌جای conductor استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
موسیقی رهبر ارکستر، رهبر گروه موسیقی
- The conductor of the orchestra bowed to the audience.
- رهبر ارکستر به حضار تعظیم کرد.
- The conductor raised her hands.
- رهبر ارکستر دستانش را بالا برد.
- The conductor stood on the podium.
- رهبر گروه موسیقی روی سکو ایستاد.
noun countable
انگلیسی آمریکایی سفر مأمور قطار، کنترلچی قطار، مسئول قطار، محافظ قطار، مدیر قطار
- The conductor announced that the train would be departing in five minutes.
- مأمور قطار اعلام کرد که قطار تا پنج دقیقه‌ی دیگر حرکت خواهد کرد.
- The conductor checked the passengers' tickets as they boarded the train.
- مسئول قطار هنگام سوار شدن مسافران در قطار، بلیت‌های آنان را بررسی کرد.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی سفر بلیتچی، پارکابی، مسئول بلیت، بازرس بلیت
- The conductor on the ferry ensured that all passengers had paid their fares before allowing them to board the vessel.
- بلیتچی کشتی اطمینان حاصل کرد که همه‌ی مسافران قبل‌از اینکه به آن‌ها اجازه‌ی سوار شدن به کشتی را بدهد، کرایه‌ی خود را پرداخت کرده‌اند.
- The conductor wore a uniform and carried a ticket machine to sell tickets to passengers.
- پارکابی لباس فرم به تن داشت و یک دستگاه بلیت برای فروش بلیت به مسافران با خود حمل می‌کرد.
noun countable
هادی، رسانا
- Copper is a good conductor.
- مس رسانای خوبی است.
- Aluminum is a popular choice for making pots and pans because it is a good conductor of heat, allowing for even cooking.
- آلومینیوم انتخاب محبوب برای ساخت قابلمه و تابه است؛ زیرا هادی خوبی برای گرما است و امکان پخت‌وپز یکنواخت را فراهم می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conductor

  1. noun leader
    Synonyms: director, guide, maestro, manager, marshal, master, supervisor

ارجاع به لغت conductor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conductor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conductor

لغات نزدیک conductor

پیشنهاد بهبود معانی