امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Conquer

ˈkɑːŋkər ˈkɒŋkə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    conquered
  • شکل سوم:

    conquered
  • سوم‌شخص مفرد:

    conquers
  • وجه وصفی حال:

    conquering

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb C1
پیروزی یافتن بر، فتح کردن، تسخیر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Within a few days, the Germans conquered half of Poland.
- آلمانها ظرف چند روز نیمی از لهستان را تسخیر کردند.
- Nader conquered his enemies.
- نادر بر دشمنان خود غلبه کرد.
- Scientists hope to conquer cancer.
- دانشمندان امیدوارند بر سرطان چیره شوند (راه غلبه بر بیماری سرطان را بیابند).
- He tried to conquer his bad habits.
- او کوشید بر عادت‌های بد خود مستولی (چیره) شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد conquer

  1. verb defeat, overcome
    Synonyms:
    beat bring to knees checkmate circumvent clobber control cream crush discomfit drub foil frustrate get the better of humble lick master outwit overmaster overpower override overthrow prevail quell reduce rout shut down subdue subjugate succeed surmount throw thwart total trample underfoot trash triumph vanquish whip wipe off map worst zap
    Antonyms:
    capitulate fail give up lose retreat succumb surrender yield
  1. verb win; obtain
    Synonyms:
    achieve acquire annex best master occupy overcome overrun prevail seize succeed triumph
    Antonyms:
    forfeit lose surrender

ارجاع به لغت conquer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «conquer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/conquer

لغات نزدیک conquer

پیشنهاد بهبود معانی