امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Continuity

ˌkɑːntnˈuːət̬i ˌkɒntəˈnjuːəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
پیوستگی، اتصال، استمرار، تسلسل، دوام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun uncountable
پیوستگی، دوام
- We must ensure the continuity of food supply.
- باید کاری کنیم که عرضه‌ی مواد غذایی دچار وقفه نشود.
- This composition lacks continuity; the writer jumps from one topic to another.
- این انشا پیوستگی ندارد؛ نویسنده از یک موضوع به موضوع دیگر می‌پرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد continuity

  1. noun progression
    Synonyms:
    chain cohesion connection constancy continuance continuousness continuum dovetailing durability duration endurance extension flow interrelationship linking perpetuity persistence prolongation protraction sequence stability stamina succession survival train uniting unity vitality whole
    Antonyms:
    break discontinuity intermittence interruption stoppage

Idioms

لغات هم‌خانواده continuity

ارجاع به لغت continuity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «continuity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/continuity

لغات نزدیک continuity

پیشنهاد بهبود معانی