امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deaden

ˈdedn ˈdedn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
خرف کردن، بی‌حس و بی‌روح کردن، بی‌جان شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Cutting the music deadened the party.
- قطع موسیقی مهمانی را بی‌روح و مرده کرد.
- to deaden a blow
- از شدت ضربه کاستن
- His criticism deadened our enthusiasm.
- انتقاد او شوق ما را از بین برد.
- drugs that deaden pain
- داروهایی که درد را می‌کشند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deaden

  1. verb diminish, muffle, quiet
    Synonyms:
    abate alleviate anesthetize benumb blunt check chloroform consume cushion damp dampen depress deprive desensitize destroy devitalize dim dope drown dull etherize exhaust freeze frustrate gas hush impair incapacitate injure knock out KO lay out lessen mute numb paralyze put out of order put to sleep quieten reduce repress retard slow smother soften stifle stun stupefy suppress tire tone down unnerve weaken
    Antonyms:
    animate build enliven increase strengthen

لغات هم‌خانواده deaden

  • verb - transitive
    deaden

ارجاع به لغت deaden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deaden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deaden

لغات نزدیک deaden

پیشنهاد بهبود معانی