شکل جمع:
deathsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
نابود کردن، ویرانگر بودن، موجب مرگ و نابودی شدن
fight (or resist, etc.) to the death
تا سرحد مرگ جنگیدن (یا مقاومت کردن وغیره)
کشتن، دستور کشتن دادن، اعدام کردن
تا سرحد مرگ، بسیار، تا به لب آمدن جان
تا سرحد مرگ، تا آخر، همیشه، تا پایان زندگی
در آستانهی مرگ، در شرف موت، جان به لب، در حال نزع
catch one's death (or catch one's death of cold)
از سرما سده کردن، سرمای شدید خوردن
1- (قدیمی) کشتن 2- (با به کار بردن بیش از حد) ملالانگیز کردن، مبتذل کردن، شورش را درآوردن
1- حاضر و شاهد کشته شدن شکار توسط سگهای شکاری 2- حاضر و شاهد (در پایان یا نقطهی عطف چیزی)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «death» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/death