معنی debility به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

dɪˈbɪləti dɪˈbɪləti

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

ضعف و ناتوانی، سستی، ضعف قوه با ، عنن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- to have a nervous debility

- ضعف اعصاب داشتن

- The old woman was suffering from general debility.

- پیرزن دچار ضعف عمومی شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد debility

noun incapacity, weakness

Synonyms:

decrepitude disease enervation enfeeblement exhaustion faintness feebleness frailty infirmity languor malaise sickliness unhealthiness

Antonyms:

ability capability health strength vigor

ارجاع به لغت debility

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «debility» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/debility

لغات نزدیک debility

- debilitating
- debilitation
- debility
- debit
- debit card

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return