با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Decentralize

ˌdiːˈsentrəlaɪz ˌdiːˈsentrəlaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decentralized
  • سوم شخص مفرد:

    decentralizes
  • وجه وصفی حال:

    decentralizing

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective adverb
غیرمتمرکزکردن، حکومت محلی دادن به، از حالت انباشتگی در‌آوردن
adjective adverb
غیر متمرکز کردن
- The government has decided to decentralize education and give more power to the provinces.
- دولت تصمیم گرفته است که آموزش را تمرکززدایی کرده و به شهرستان‌ها اختیارات بیشتری بدهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decentralize

  1. verb Make less central
    Synonyms: deconcentrate, decentralise
    Antonyms: centralize, centralise

ارجاع به لغت decentralize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decentralize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decentralize

لغات نزدیک decentralize

پیشنهاد بهبود معانی