امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Deepen

    ˈdiːpən ˈdiːpən
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      deepened

    • شکل سوم:

      deepened

    • سوم‌شخص مفرد:

      deepens

    • وجه وصفی حال:

      deepening

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - intransitive verb - transitive C2
    گود کردن یا شدن، عمیق کردن یا شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - That event deepened the differences between the two countries.
    - آن رویداد اختلافات میان دو کشور را عمیق‌تر کرد.
    - As the night progressed, the silence deepened.
    - با گذشت شب، سکوت عمیق‌تر شد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد deepen

    1. verb make depth greater
      Synonyms:
      dig expand extend hollow excavate scoop out scrape out dig out dredge
      Antonyms:
      fill
    1. verb make more intense
      Synonyms:
      increase strengthen heighten intensify enhance magnify expand extend develop aggravate grow mount reinforce rouse rise redouble intensate
      Antonyms:
      soften lighten quieten pale

    لغات هم‌خانواده deepen

    • verb - transitive
      deepen

    ارجاع به لغت deepen

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «deepen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deepen

    لغات نزدیک deepen

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دشمن جهودها دش پروری دعاوی حقه دعوای نمونه دفتر روزانه کشتی دفتر گرته ها دلجویی کردن از دلنگاره دلیراندن دلیل غیبت او دلیل نادرستی دم فشاری دما آلودگی دماغ مالی کردن دمیسزون دم گیری دنبلیچه دندان نیمه آسیا دنده ناسانگر دنیوی سازی