امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Depth

depθ depθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    depths

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
عمق (آب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- What is the depth of the lake?
- عمق دریاچه چقدر است؟
- The submarine descended to a depth of 500 meters.
- این زیردریایی تا عمق پانصد متری پایین آمد.
- the depths of the sea
- اعماق دریا
noun countable uncountable B2
جدیت
- His writing lacks depth.
- نوشته‌اش جدیت ندارد.
- My father has hidden depths.
- پدرم جدیت پنهان دارد.
noun countable uncountable C2
عمق، شدت، حدت، فرط (در مورد احساسات و علاقه و دانش و غیره)
- the depth of his knowledge of English literature
- عمق دانش او در ادبیات انگلیسی
- The depth of a mother's love is inexplicable.
- شدت عشق مادر وصف‌ناپذیر است.
- The depth of his commitment to the cause was unwavering.
- فرط تعهد او به هدف تزلزل‌ناپذیر بود.
noun countable uncountable
ژرفا
- a box has three dimensions: length, width and depth
- جعبه سه بعد دارد: درازا، پهنا و ژرفا
- The pool's depth reached 12 feet at its deepest point.
- ژرفای استخر در عمیق‌ترین نقطه به دوازده فوت رسید.
noun uncountable
عمق، شدت (در مورد رنگ)
- the depth of the navy blue paint
- عمق رنگ سرمه‌ای
- The depth of the emerald green forest left me awestruck.
- شدت جنگل سبز زمردی مرا شگفت‌زده کرد.
noun
ژرفنا (از نظر ارتفاع) (قسمتی که از سطح دور باشد)
- in the depths of the forest
- در ژرفنای جنگل
- the depth of the cave
- ژرفنای غار
noun uncountable
بمی (صدا)
- The depth of my voice makes me sound older than I am.
- بمی صدای من باعث می‌شود که پیرتر از خودم به نظر برسم.
- I hate the depth of her voice.
- از بمی صدایش متنفرم.
noun
انگلیسی آمریکایی عمق، پرمهره بودن (داشتن بازیکنان خوب زیاد)
- Their football team is good but it lacks depth.
- تیم فوتبال آن‌ها خوب است؛ ولی افراد ذخیره کم دارد.
- The coach emphasized the importance of building depth in our squad.
- مربی بر اهمیت ایجاد عمق در تیم ما تأکید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد depth

  1. noun distance down or across
    Synonyms:
    base bottom declination deepness draft drop expanse extent fathomage intensity lower register lowness measure measurement pit pitch profoundness profundity remoteness sounding
    Antonyms:
    height
  1. noun insight, wisdom
    Synonyms:
    acuity acumen astuteness brain discernment intellect intelligence keenness penetration profoundness profundity sagacity sense sharpness weightiness

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده depth

ارجاع به لغت depth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «depth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/depth

لغات نزدیک depth

پیشنهاد بهبود معانی